Literary Criticism Based on the Social Psychology

48
mirinia.ir A ahmood M www. [email protected] [email protected] ١ Literary Criticism Based on the Social Psychology By Mahmood Amirinia ﻧﻘﺪ آﺛﺎر ادﺑﯽ از ﻣﻨﻈﺮ روان ﺷﻨﺎﺳﯽ اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺗﺄﻟﯿﻒ ﻣﺤﻤﻮد اﻣﯿﺮي ﻧﯿﺎDOI number at National library and archives Organisation of Iran: H (871779) .

Transcript of Literary Criticism Based on the Social Psychology

Page 1: Literary Criticism Based on the Social Psychology

[email protected]@gmail.com

١

Literary Criticism Based on the Social PsychologyBy Mahmood Amirinia

شناسی اجتماعیروان از منظرادبینقد آثار محمود امیري نیاتألیف

DOI number at National library and archives Organisation of Iran: H (871779).

Page 2: Literary Criticism Based on the Social Psychology

[email protected]@gmail.com

٢

......................................................یش درآمد...پ

لمپنیسم در ادبیات.................................................

مرگ اندیشی آنها که جاودانه اند!..............................

جنون از ورطه گذشتن..............................................

جنون در نمادها و نشانه ها........................خاموشی

جاودانگی کوندرایی................................................

همنوایی ناتمام یک پازل در هم ریخته!......................

چه قصه ها از قصه اي که نبود!.................................

Page 3: Literary Criticism Based on the Social Psychology

[email protected]@gmail.com

٣

مد: پیش در آ

فسانه گشت و کهن شد حدیث اسکندر

سخن نو آر که نو را حالوتی است دگر

داستان ، بیانی است هنرمندانه از زندگی. به همین سادگی. پس داراي یک روند تکاملی "Developmental"اصر پویایی آن، همه آن اجتماعی، زیستی و تاریخی است. مانند زندگی. و عن

چیزي است که در زندگی با آنها سروکار داریم. چه آنها که شناخته ایم و چه آنها که هنوز نشناخته ایم. داستان، پیوندگاه ویژه اي است براي دریافت، پرورش و انتقال ادراك ها و احساسات خودآگاه و

علمی و کل گرایی فلسفی. نه آن است و نه ناخودآگاه فردي و جمعی. و خطی است بر میانه جزء گرایی این و هم هر دو است.

سوق می دهد. "خود"یک جور دیالکتیک ذاتی در درون داستان نهفته است که ما را به تفکر و واشناسی طوري که بتوانیم خود را به سطح تفکري باالتر مانند سطوح کوانتایی انرژي که انگیخته می شوند،

ما را به تفکر وا می دارد. متأثر می کند. می آشوبد و گاه آرام مان می کند. هر چه برسانیم. سطحی که که هست پرده از اسرار ناگشوده و بعد پنهان برمی دارد و ما را به تکامل و حیات سوق می دهد. به

ی واقع"texture"و بافت "field") خود و هستی. و این همه را در یک بستر recognitionبازشناسی (و علت و معلولی به انجام می رساند. توجه بفرمایید که منظور از واقعیت علی، اشاره اي است هم به

علت هاي ذهنی و هم عینی. و از این زاوایا است که انواع سبک هاي داستانی و ادبی شکل می گیرد.

Page 4: Literary Criticism Based on the Social Psychology

[email protected]@gmail.com

٤

گزینیم که ما را در تشخیص با چنین نگاهی می توانیم شاخصه هایی را براي داستان کوتاه برداستان قوي از داستان ضعیف راهنمایی کند. و در انتها ما را به داستانی برساند که توانایی داشتن ارتباط

"داستان جهانی"بین فرهنگی و الگوي همجواري فرهنگی را داراست و این نوع داستان را می توانیم

معرفی کنیم.

جهانی الزم است مورد نظر قرار گیرد، آن است که ویژگی هاي ارتباط نکته اي که در برخورد با داستانبین فرهنگی و الگوي همجواري فرهنگی را داشته باشد و دچار پدیده بیمار گونه ، مازوخیستی ، پریش

، "ابستگیوفرهنگ"بهعناصراینکه. باشدنشدههستند،ضعیفداستانهايمشخصهکهنویسیو رکود منتهی می شوند و از روند تکاملی به دور می افتند و عمر کوتاهی خواهند ایستایی، عدم تغییر

داشت. هرچند که این نوع داستان ها ممکن است داراي عناصر فرمی، تکنیکی و روایی مستحکمی باشند، ولی فاقد ساختار پویاي رو به تکامل اند و برخالف این نوع داستان ها، داستان هاي جهانی، ماندنی و

دراز عمر هستند. به عبارتی هر عنصر پویا، دینامیک و ناوابسته به فرهنگ می تواند شاخصه داستان قوي باشد. و حاال من می خواهم این فرضیه را آزمایش کنم که آیا عناصر پویا که در مقوله زندگی ما مطرح

است می تواند یک داستان قوي را بازشناساند و آن را به ما بشناساند.

Page 5: Literary Criticism Based on the Social Psychology

[email protected]@gmail.com

٥

لمپنیسم

نگاهی به پدیده لمپنیسم در ادبیات

»احمق مردا که دل در این دنیا بندد که نعمتی بدهد و زشت بازستاند«تاریخ بیهقی

را باز کنیم، بهتر است » Lumpenproletariat«یا به آلمانی »لمپنیسم«پرونده قبل از آن کهشخصیت همان ،که لمپناست گفته شده در روانشناسی اجتماعی این اصطالح را بشناسیم.

،است. در معانی دیگر» Vulgarization«لمپنیسم معادل کلمه است . البته » Borderline«مرزيشود که ظاهر پرولتاریایی دارند، ولی فاقد فهم و شعور طبقاتی هستند و در میبه اشخاصی گفته» لمپن«

واقع از زمانی که مارکسیسم در ادبیات سیاسی اروپا رواج یافت، این طبقه از میان توده مردم نمایان شد. اریخ معاصر ایم و چون تهاما در ایران، ظهور این افراد را در منازعات سیاسی و جریانات تاریخی هم دید

آلت دستی براي قدرت حاکمه ،از حاکمیت مطلق و استبداد جدا نبود و همیشه این قشر، هیچگاهماها، کشها، قمهاین واژه معرف جاهل،لمپن گفت. اما چون در بین مردم، دقیقاًتوان به آنها، نمیاندهبود

، از در ایران معاصرسی تحلیلی این پدیده برربرايو اراذل و اوباش است، ناگزیریم ، التهاهاکشتپانچهکید أاستفاده کنیم. به ویژه یکی از اصولی که مورد ت»Lumpenism«لمپنیسمو » Lumpen«لمپنکلمه

هر که با ما نیست از ما نیست، دیگري «گوید: غیریت پروري میاست.» پروريغیریت«،این افراد استکند که شما پرولتاریا . بنابراین از نظر یک لمپن، فرقی نمی»ن ماست، دشمنی که باید نابود شوددشم

اجتماعی باال، متوسط یا پایین هستید یا نه، بلکه براي آنها مهم -باشید یا نباشید، داراي طبقۀ اقتصادياست که با آنها باشید.

:لمپنیسمتاریخ د به دوره قاجاریه و جماعت باباشمل گردهاي آن باز میدر عرصه تاریخ و سیاست که ریشه

ها و ها، لوطیها، جاهلساله حکومت قاجاریه سرشار از وجود داش مشدي120و لوطی و داش. دوران ها شاه گرفته تا دوره استبداد صغیر که در دوره استبداد صغیر، جاهلالدینها بوده است. از ناصرکشقمه

کردند. در جنگ میان ستارخان و اند که آن همه قمه کشی میدههاي محله دوحی تبریز کم نبوو لوطیها به پا کردند. در همان دوران پس از باقرخان با سپاه استبداد، اجامر و اوباش تبریز بودند که قشقرق

حسن و هاي کاشان: نایبالدوله که داش مشديالدین شاه تا دوران زمامداري دوره دوم وثوقناصرها که نکشتند و چه جنایاتی که نکردند و ها که نیافریدند و چه آدمس پسرانش چه فتنهبرادرانش و سپ

حتی چندین سال حکومت مستقله کاشان به راه انداختند. و نکته مهم در خودنمایی و قدرت نمایی این

Page 6: Literary Criticism Based on the Social Psychology

[email protected]@gmail.com

٦

گونه عوامل، حمایت نهایی و پنهانی حکومت از آنان بوده است.اجار عصري است که این گونه عناصر در آن رشد و نموي غیر عادي در واقع دوره ق

اند. زیرا حکومت از زور و بازو و قلدري آنها براي مطیع کردن مردم و بستن زبان گوش و چشم داشتهکرده است. مقتدر نظام، صنیع حضرت و آن اوباش که غوغاي میدان توپخانه را راه مردم استفاده می

چی که محمد علی شدند، از این جماعت بودند. جماعت اشرار دورهکب قتل هم میانداختند و حتی مرتشاه درجات سرتیپی و امیر تومانی به آنان داد، از این گروه بودند.

بینیم که حرف و حدیث اش را میمخ) و دارو دسته(بیدر دوران پهلوي هم شعبان جعفريآذر سلسله جنبان و کارگردان ماجرا بود و امیر 14ا افتاد و در هبرسر زبان1330حضورشان از سال

ها ايها فرستاده بودند تا تودهاي از چماق به دستان او را به خیابانتیمور کاللی و دکتر فاطمی وي و عدهشود. او را را سرکوب کنند و آنها را سرجایشان بنشانند. از آنجا به بعد او آلت دست قدرت حاکمه می

کردند، شهرت چاقو کشی او و رفقاي عوامش را برسر انداختند، به عربده کشی وادارش میو میجلکردند.افتاد، فراموشش میشد و به زندان میانداختند و وقتی گرفتار میها میزبان

ام خورد. انجبختی بود که زود هم گول میتوان گفت شعبان از این جهت واقعاً آدم تیرهمیماموریت درخشان دیگر شعبان حمله و سوء قصد به جان دکتر حسین فاطمی وزیر امور خارجه کابینه

بود که البته شعبان در کتاب خاطراتش، منکر چاقو زدن به دکتر فاطمی 1332مصدق در اواخر اسفند و البته همچنان این قصه در ایران، ادامه دارد. می شود

:سملمپنیاجتماعیروانشناسی بسیار دیده ایم که از منظر روانشناسی به »لُمپن«در جامعه، رفتارهاي پرخاشگرانه را در افراد

این گروه که از جریان شود. گفته می»مرزي«هاي یا شخصیت»ضد اجتماعی«هاي آنها شخصیتاغلب اهل د. گذران زندگی به کارهاي ناشایست و ضد انسانی تن می دهنبراي زندگی عادي به دورند

گویند ولی آنها تنها کسانی نیستند که دست به این کار دزدي و تقلب هستند و بی دلیل دروغ میبا این تفاوت که وقتی ،زنندروند و دست به اختالس میکنند، کش میزنند، افراد بهنجار نیز جعل میمی

اجتماعی خوانیم و افراد ضدجرم میکنند آنها را مجرم و اعمالشان را افراد بهنجار دزدي و تقلب می. شود که به جنون اخالقی مبتال هستندزنند گفته میوقتی دست به این کار می

طور آشکار در الگوهاي خشونت، پرخاشگري و دعواي الگوي خشم افراد دچار جنون اخالقی بهو بعد رفتار پرخاشگرانه نشان کنندشود و به دو شکل است: برخی از آنها، ابتدا تهدید میبدنی دیده می

شوند و سه خرده تیپ اصلی طور ناگهانی دست به یقه میآگاهی و بهدهند و برخی دیگر بدون پیشمیسازند: را می

Page 7: Literary Criticism Based on the Social Psychology

[email protected]@gmail.com

٧

کنند و مدام به دیگران ناسزا طور غیرمستقیم و ترسناك تهدید میمردم دیگر را بهها: کنندهتهدید.1گویند.می

کنند و دیگران را مورد آزار و اذیت صورت مستقیم تهدید میردم دیگر را بهکسانی که مزورگوها: .2کنند و دهند، از قدرت خود براي سرکوب دیگران استفاده میدهند، هل میدهند، فشار میقرار می

اندازند.داد و هوار راه میریزند، بی آدمها را بهم میزنند، روابط کنند، به حیوانات صدمه میهرچیز را ویران میها:کنندهنابود.3

اي به آزار روحی، روانی و جنسی شکن هستند، عالقۀ عجیب و حریصانهکنند و قانونپروا رانندگی میدیگران دارند.

است زیرا آنها بنا به دالیل »ارادهاختالل«اجتماعی، هاي ضدافراد لُمپن و شخصیتهايویژگیازتوانند امور زندگی خود را همراه با ادب و نزاکت به انجام برسانند و شناختی نمیاجتماعی یا روانزیستی

آنها از نظر ساختار روان شناختی به «...گوید: می» رابرت کیگان«طور که پذیر باشند و همانمسئولیتاجتماعی ندارند کنند الزاماً شخصیت ضدالبته افرادي که پرخاشگري می». کودك ده ساله شباهت دارند

توان گفت افرادي با رفتارهاي مجرمانه، لُمپن هستند.یو نمشود که چه اتفاقی در هنگام پرخاشگري دنبالِ نمایش خشم آشکار از مردم پرسیده میوقتی به

توانستند خوب فکرکنند. از طرفی یک اند انگار که نمیگویند که اشتباه کردهافتد، بیشتر آنها میمیهاي بشري وجود دارد، اینکه هرجا نقش و تصویري از خشونت دیده یحقیقت واضح در تاریخ دگرگون

احمق مردا که دل «خوانیم: که در تاریخ بیهقی میکشد چنانشود، حماقت و ابلهی در کنار آن قد میمی.»در این دنیا بندد که نعمتی بدهد و زشت بازستاند

لمپنیسم در ادبیات و سینما: توان حقیقت را از الي ها گفته است؟ آیا میکه تاریخ درباره لمپنآیا این همه آن حقیقتی است

الظاهر آنچه بر تاریخ حاکم است، یک قدرت است و آنچه که یک هاي تاریخ بیرون کشید؟ علیسیاههکشد یک قدرت است که با فکري محض به منجالب سیاسی میرود و خود را با بیلمپن به دنبالش می

به جایگاه باالتري دست یابد. اما در هنر این طور نیست (آنجا هم البته قدرتی خواهداتکا به آن میشود یک نوع آزادي شعورمند هست. قدرت کلمه، تصور و یافتن حقیقت) و در الي سطور و کلمات می

اي شاید به و پر احساس را یافت. وقتی خود را در این مسیر در نظر بگیریم، از همین موضوع کلیشهی تازه برسیم. از همین رو ناگزیر به جست و جو در ادبیات معاصر خود خواهیم بود. در کجاي دریافت

هاي بیشتري در سینماي اند؟ شاید ما نمونهها آن طور که باید نشان داده شدهادبیات معاصر ما، لمپنتان نویس معاصر و بینیم؟ امیر حسین چهلتن، داسها را آنجا میایران دیده باشیم، ولی آیا حقیقت لمپن

سینما نتایج خیلی عجیب و غریبی داشته؛ «گوید: در این باره میآسمانتهران، شهر بینویسنده رمان ها استعداد غریبی در تأثیري که هم در ادبیات و هم در جامعه واقعا چشمگیر بوده است. اصوالً ما ایرانی

Page 8: Literary Criticism Based on the Social Psychology

[email protected]@gmail.com

٨

هاست. فیلم فارسی در جامعه ما از این پدیدههاي قرن بیستمی داریم و سینما یکی دفرمه کردن پدیدهشد که بر سر راه مدنیت قرار داشت و هایی میموجب به اصطالح یک نوع حقانیت بخشی به ارزش

سال گذشته هم نتایج آن فرهنگ کار خودش را کرد. من سینما را انتخاب کردم، چون 20دیدیم که در . در واقع لمپنیسم که به سه عنصر ناموس، عصمت و قابلیت توضیح آنچه را که در سر داشتم داشت

گذاشت. این تري به نمایش میتر و ملموسغیرت تکیه داشت، این فرهنگ را در سینما به طور عینیهاي مردم ها، اسطورهکاراکتر و شیوه زندگی مورد تقلید قرار گرفت و فراگیر شدو قهرمانان فیلم فارسی

اند. چرا که دیدند و به همین دلیل نیز ماندگار شدههایشان را در آنها میبودند و مردم بخشی از آرزوکرد و بخشی از زندگی روزمره مردم را زنده نگه هاي ذهنی مردم رفتار میفیلم فارسی مطابق الگو

ها بیننده داشت. به همین دلیل هم فیلمی مثل گنج قارون، با توجه به جمعیت آن زمان، میلیونمی» داشت.

هاست ساخته مرحوم علی حاتمی نیز جزو همین نوع فیلمهزاردستانالبته اینکه بگوییم سریال که به اشتباه در اذهان مردم » شعبان استخوانی«یک اشتباه است، البته شاید وجود شخصیت ساختگی

وع فیلم را با هم یکی توان این دو نهایی داشته باشند، اما نمیشود، شباهتتلقی می» مخشعبان بی«هزار دستان ما کرد، در صورتی که در سریالها قهرمان سازي میدانست. چرا که فیلم فارسی از لمپن

ها بودیم. ولی در عین حال تاریخ نگاري و تاریخ سازي با ادبیات و هنر فرق دارد. شاهد انتقاد به این آدمسازد ولی سازنده هنر و ادبیات ذهن خالق یک انسان همان طوري که اشاره شد، تاریخ را انسان نمی

ترین خیانت را به کشف فارسی در واقع بزرگتوانیم این طور فکر کنیم که فیلماست. با این تعاریف میهایی را بسازد هاي پست و فاقد شعور، کاراکترها در ایران کرد. این که امروز از چنین آدمحقیقت لمپن

شند، یک خیانت است.داشتنی باکه دوستتري دانیم، آیا در ادبیات وضعیت خوشبیانهحاال که نقش سینما را در این زمینه ناموفق می

هست؟ باید بگویم، با تاسف غیر از یکی دو اثر چیزي که ما را به معناي حقیقی لمپن و لمپنیسم نزدیک ها در صحنه زندگی و تأثیر آنها و واقعی لمپنکند، نوشته نشده است، دلیلش هم شاید نشناختن جایگاه

شناختن لمپنیسم به عنوان یک پدیده اجتماعی است. نویسنده امروز به جاي آن که خود را در خدمت اثرش را نه تنها با » ادبیات«گیرد ولی مشکل اینجاست که تاریخ قرار دهد، تاریخ را به خدمت خود می

گیرد که مبادا خداي ناکرده چاقوي تیز یکی از ه روز از آن فاصله میکند، بلکه روز بتاریخ درونی نمیاي در ادبیات هفاجعسازسببمرگازهراساین…هاي مست به بدنش بگیرد و آن وقتلمپنگویم لمپنیسم در ادبیات. ببینید! فرقی هست بین ادبیات لمپن مآبانه و شود که من به آن میمی

نقطه اشتراك هر دو یک چیز باشد درهم ریختگی مفاهیم اخالقی. اما این کجا لمپنیسم در ادبیات. شاید اشاره کنیم.» ادبیات لمپنیسم«و آن کجا؟ بهتر است در ادامه به

هاي لمپنی در عرصه با وجود تداوم گرایش«گوید: نویس مینیاز، منتقد و داستاناللـه بیفتح

Page 9: Literary Criticism Based on the Social Psychology

[email protected]@gmail.com

٩

ایران » کالسیک«و از نظر سینماي » داش آکل«ظر ادبیات کالسیک ایران با اجتماع، پرونده لمپنیسم از نشود. بنابراین اگر نویسنده و کارگردانی بخواهد این پرونده نه چندان کم حجم را که بسته میقیصربا

هایی بر رسد، بازکند، حتما باید به لحاظ معنایی و ساختاري افزودهعمرش به پیدایش طبقات اجتماعی میباالتري ارایه دهد و به آن اضافه کند که تراز » شکل نوینی«ن اضافه کند که تراز باالتري ارایه دهد و آبه آن دهد؛ مثالً لمپن در طبقات مختلف اجتماعی بچرخاند و تجربه زیسته آنها را به او » شکل نوینی«

ما اخیرا شاهد رمانی از امیرحسین و دیگران کردند. البته » خوئائو اوبالدو ریبیرو«منتقل کند ـ کاري که کند او هم با گردان ( تغییر افقی و عمودي چهلتن هستیم که لمپنی به نام کرامت را به ما معرفی می

خواهد ببیند طبقاتی) یک لمپن در طبقات مختلف جامعه و برخوردار کردنش از امکانات متنوع، میکند یا اینکه تا پایان عمر پیدا میعیین شخصیتتباالخره یک لمپن هویت معین اجتماعی یا دست کم

»خورد.تکان نمیدر…هاي واقعی چون شعبان جعفري وهدایت با شخصیتآکلداشاساس آن چه وجه تمایز

. یابندمیآنهاکهاستتحولینوعنشده،اشارهمنتقداناینآرايدرواست»کرامت«اشادبیمصداقاما. هستهماودرپروريغیریتنوعاین. استداشیکواستبودهبهادرزنبزمانیکآکلداشت سال عشق خود را پنهان کند، هفاستناچاراینکهومرجانبااشآشناییازبعدآکلداشهمین

رود، هرچند دیگر آن داش آکل سابق نیست. کسی است که در پایان داستان وقتی به میدان گاهی میدر » کاکارستم با قمه داش آکل او را کشت«گوید: کشد، اما آنجا که نویسنده میاو را میکه کاکارستم

بینیم و نه در ذات واقعی کند. در صورتی که ما نه در کرامت چنین زوالی را میواقع خودکشی میلمپنیسم.

غالمحسین ساعدي رهگور و گهوا، آسمانتهران، شهر بیحسین نوش آذر منتقد دیگر عالوه بر دهد که این سه رمان را اگر شاخص هرمز شهدادي را در جایگاه ادبیات لمپنیسم قرار میشب هولو

تر روشنفکربینیم نویسنده و در یک مفهوم وسیعرابطه نویسنده با شخصیت لمپن در نظر بگیریم، میا از کانون سازش کاري و شود خود رموفق میآسمانتهران، شهر بیایرانی عاقبت در رمان

آورد.گري بیرون بکشد و فاصله الزم را میان خود و لمپن به وجود شورشها و ها، ولگرديخوريهاي راوي است در قلعه. عرقماجراي ولگرديگور و گهواره

افروشی که در همان محله از دو» دلبر خانم«هاي یک ولگرد که تنها یک پشت و پناه دارد، کاريشیرینها به دست آید، نمایش زخمی کند و این همه با این قصد که گزارشی از حضور این نوع آدمگذران می

که نقاب تمدن بزرگ شاهنشاهی آن را پوشانده است. در این میان راوي با دو مبارز فراري که به قلعه مقابل آن دو تن، یک مامور کند. در بیند و خود را متعهد میشود. محبت میاند آشنا میپناه آورده

ها قرار افتد و راوي در کانون این نقشساواك به جست و جوي آنهاست. یک قتل در داستان اتفاق میهاي شود اعتماد کرد، تنها ارزش مسلط، همان ارزشدارد، در جهانی که به هیچ کس و به هیچ چیز نمی

Page 10: Literary Criticism Based on the Social Psychology

[email protected]@gmail.com

١٠

د و البته نفرت و خشم و ستیز با قدرت و جز جامعه مردم ساالر است: معرفت، جوانمردي و وفاي به عهها ترس که بازدارنده است و متضمن و تثبیت کننده قدرت است. با وقوع قتل، اینها و وراي این ارزش

اند و شورش پیوندد که خشمگینشود و به مردم میراوي در پایان داستان برترس خود چیره میهاي معتبر گزیند به اعتبار همان ارزش، شورش را برمیاند. یعنی راوي میان سازشکاري و شورشکرده

شورد بر نظم موجود.گیر است، میجوانمردي و جز اینها. چون نمک، دو شخصیت وجود دارد: یکی از آنها فرهیخته است، روشنفکر و استاد دانشگاه شب هولدر داستان«

شود. ه این دو در رمان به یک جا ختم مینمک به حرام. یک لمپن به تمام معنا. پیشیناست و دیگري اماهاي آنها یکی است. در این مفهوم به گمان نویسنده، روشنفکري ایران در گنداب ریشه خاستگاه و ریشه

کار. ترسوست و محتاط و محافظهدارد. در همان لمپنیسم، اما از پس نقاب فرهیختگی. استاد دانشگاهآزار کام (مازوخیست) است. برخالف دیگري که (مامور و خودخشم او متوجه درون است. یعنی افسرده

گرا و آزار کام (سادیست) است. انقالب به نظر ساواك) که خشمش متوجه بیرون است؛ یعنی برونهاي توسري خورده، مغبون و محروم دهد و آدمنویسنده مسیر خشم را از درون به بیرون تغییر می

»سوزاندند.ند و به آتش خشم خود تر و خشک را میشوناگهان بر ترس خود چیره میشک که به مفهوم مطلق کلمه یک رمان سیاسی است و بیآسمانتهران، شهر بیاما از نظر من رمان

گیرد، هاي کوتاه ادب معاصر فارسی، بر محور شخصیت (کرامت) شکل میترین رمانیکی از سیاسیگذارد و وقایع از وم نویسنده دوربینش را در ذهن کرامت کار میاثر آلبرکامو. در این مفهبیگانه مانند

اي شود. نمونه کاملی از یک لمپن. با این حال چگونگی گزینش نظرگاه فاصلهدریچه ذهن او روایت میتر سراغ نداریم.آید که در آثار متقدممیان نویسنده و شخصیت به وجود می

اي است از مردانگی. در کند. اسطورهساالر را نمایندگی میهاي جامعه مردمکرامت از هر نظر ارزش«آید. با این حال نویسنده نه تنها فریفته جایی این اثر مردانگی و مناسبات جهان مردانه به چشم میجابه

دهد. شود، بلکه بیهودگی آنها و درماندگی شخصیت را نمایش میها نمیها یا ضد ارزشاین ارزشفهوم یک قهرمان نیست و نویسنده به او چشم امید ندوخته است. کرامت یک لمپن کرامت در این م

ها توسط صاحب کارش (حبیب) مورد است. مردي است که در کودکی توسط گروهبانی انگلیسی و بعدگر است و گاه مراد و در هر حال سازش و مصالحه. سوء استفاده قرار گرفته است. تجاوز دیده تجاوز

ست صاحبان قدرت است.ابزاري در دشود.روایت می1357هاي پس از انقالب بهمن مرداد و سال28رمان در فاصله زمانی میان کودتاي

جدا از نقش برجسته رمان در انتقال حس تاریخی در ادبیات خود، در ذهن خواننده این پرسش کلید مدل شد؟ این همان نکته قابل شود از کرامت متنفر نبود و این چنین با او هخورد که چطور میمی

شود.اند، دیده نمیتوجهی است که در هیچ یک از آثار ادبی که به لمپنیسم پرداختههاي لمپن مآبانه مردي تحصیلکرده هم به رفتارعشق و بانوي ناتمامچهلتن که در رمان دیگري به نام

Page 11: Literary Criticism Based on the Social Psychology

[email protected]@gmail.com

١١

ن لحظات زندگی که با تریکند به خصوص آنجا که شخصیت داستان در خصوصیبازنش اشاره میدر وجود هر ایرانی یک لمپن کوچک وجود «گوید: کند، میشود اشاره میرو میروبه» ملک«همسرش

مان آشکار است. شاید همه ما کم و بیش به کرامت شبیه باشیم؛ مرههاي آن در رفتار روزدارد که نشانهاست. اما این مسئله در تاریخ معاصر هایی که مجموعه عادات و عرصه عملشان البته متفاوت کرامت

اند از آنها به عنوان یک خواستههاي سیاسی میسیاسی ایران بسیار پدیده جالبی است. در واقع همه گروه»نیروي اجتماعی خشن به نفع خود استفاده کنند.

ه شود خاستگاه مشترك این دو مقولبله، یک لمپنیسم کوچک در وجود تک تک ما. اینجاست که میهم شب هولرسد حتی در رمان را پیدا کرد. به نظر می» لمپنیسم در ادبیات«و » ادبیات لمپنیسم«یعنی

توان به این اشتراکات رسید. زیرا نقطه اشتراك با وجود داشتن دو شخصیت روشنفکر و عربده کش نمیتواند، می» لمپن کوچک«گشایی کند. ولی به نظر یک هاي دیگر خود را در اجتماع رمزباید بتواند مدل

ایم و شاهد مرگ و میر هزاران شاهد بوده1328همچنان که در تاریخ معاصر خود به وضوح از سال ایم، از امثال دکتر مصدق گرفته تا نهال نوشکفته و خرد شدن کمر چندین درخت کهنسال بوده

اي همیشه داراي ظرفیت و دهگیر توسط تبر لمپنیسم به نظر چنین پروننویسندگان عزلت نشین و گوشهق را در جامعه ما خواهد داشت. یتوان الزم براي تحق

منابع: ،258و 257، نشر آراسته، صفحۀ 1393محمود امیري نیا، فروردین تألیف هیجان رفتار و تن گفتار،

ISBN: 978-600-5908-84-8/ Behavioral Emotion and Body Language book, By:Mahmood Amirinia. (2014)

نوشتۀ ، 1382بهمن ماه 5، (ضمیمه روانشناسی هنر و ادبیات)لمپنیسم در ادبیات، روزنامۀ یاس نومحمود امیري نیا

Amirinia, M. (15-Jan-2004). Social psychological criticism of Iranian litrature andculture: Lumpenism. Yase-no newspaper (This article was published twice inMandegar magazine on August, 2007: http://www.mandegar.info/1386/Mordad/m-amirinia.asp

هلتن، نویسندة گفتگوي محمود امیري نیا با امیرحسن چترین شیوة زندگی است: دن، اخالقیمدرن بوشمارة کتابشناسی ملی: ،12)، ص 1382بهمن 29روزنامۀ شرق (/»تهران، شهر بی آسمان«رمان

48795-82Amirinia, M. (20-Sep-2003). Psychological criticism of the Tehran, city without asky is a novel written by the Iranaian author Amir Hassan Cheheltan: TheModern lifestyle is the most moral. Shargh newspaper, DOI: 82-48795 Iran.

Page 12: Literary Criticism Based on the Social Psychology

[email protected]@gmail.com

١٢

عشق و کتاب «گفتگوي محمود امیري نیا با امیرحسن چهلتن، نویسندة وقتی که بانو ناتمام می ماند: ی: ایران ، ویژه نامۀ فرهنگ. شمارة کتابشناسی مل4): ص 1383خرداد 19روزنامۀ شرق (/ »بانوي ناتمام

20234-83Amirinia, M. (11-Feb-2004). Psychological criticism of the Love and unfinishedLady is a novel written by the Iranaian author Amir Hassan Cheheltan: When aLady remains unfinished. Shargh newspaper, DOI: 83-20234 Iranhttp://www.irannamaye.ir/article/view/1607924

Page 13: Literary Criticism Based on the Social Psychology

[email protected]@gmail.com

١٣

اندمرگ اندیشی آنها که جاودانه

دوست بدارید و با رنج بگویید: برو، اما جاودانگان، آن را جاودانهاید. اي آري، بدینسان شما به جهان عاشق شده«نیچه » خواهدبازگرد! زیرا هر لذتی جاودانگی می

داند و معتقد سالگی میهوشنگ گلشیري جوانمرگی را، مرگ ـ به علت هر علت که باشد ـ قبل از چهلده یا شاعر همچنان زنده بمانند، اما دیگر از خلق و ابداع در آنها چیزي نباشد. ممکن است نویسن…«است که

».اند فراتر نروندخودشان را تکرار کنند و از حد و حدودي که در همان جوانی بدان دست یافتهاي که در داستانهملکوتاو در مورد بهرام صادقی هم معتقد به جوانمرگی است و اوج و کار صادقی را نه در

داستانی بلند است که حرام شده است. اما دکتر محمد صنعتی بر ملکوتکوتاهش می داند و بر این باور است که که طبیعی و سیال سه قطره خونیا بوف کور, به کابوسی می ماند اما نه کابوسی مانند ملکوت«این باور است که

جاي دستکاري ها و حساب و کتاب هاي آن, چنان محو و باشد. بلکه کابوسی دستکاري و حساب شده است .... یعنی سعی این نوشتار آن است که از این میان بیشتر به دنبال پاسخی باشد براي » پرداخت شده اند تا به چشم نیایند

در آثار بهرام صادقی که درباره آن تنها گاهی حرفی یا سخنی زده می شود و همیشه می ماند » مرگ اندیشی«علت قتی دیگر! براي رسیدن به ا ین هدف بهترین پاسخ را جدا از وضعیت و موقعیت نویسنده در شرایط تاریخی براي و

او دانست . چرا که اگر معتقد به ملکوتکه در آن زندگی می کرده ا ست تاحدودي شاید بتوان در بررسی رمان همان میعادگاهی است که باید از ملکوتم اوج خالقیت در این اثر باشیم و همزمان مرگ مؤلف آن را درنظر بگیری

آن آغاز کنیم .

Page 14: Literary Criticism Based on the Social Psychology

[email protected]@gmail.com

١٤

چهار دوست که در باغی با یکدیگر دمی خوش دارند, با حادثه اي رو به « چکیده داستان این است که نی دکتر حلول می کند ـ سه نفر دیگر او را نزد تنها پزشک شهر یع» آقاي مودت «رو می شوند. جن در یکی از آنها

که ما هیچ یک از مشخصات او را نمی دانیم ـ دکتر حاتم در ضمن » ناشناس «حاتم می برند. به راهنمایی دوست گفت و گویی دارد. در آن گفت و گو از زندگی ناگوار و نابسمان » منشی«معالجه آقاي مودت با یکی از آن دوستان

به خانه اش آمده است و با این قصد که دکتر آخرین عضو » شکو«مردي که با نوکرش » م.ل«خود می گوید و از باقی مانده بدن او را قطع کند. مردي که همه اعضاي بدن خود را قطع کرده است و آنها را در شیشه هاي الکل

طی اقامت سیزده روزه خود در خانه دکتر حاتم , خاطرات گذشته و افکار و احساسات » م.ل«همراه خود دارد . خود را به روي کاغذ می آورد و در تمام این مدت شکو و ساقی از او مواظبت می کنند . ساقی زن ناکام دکتر کنونی

حاتم است و گویا با شکو سر و سري پیدا می کند و به دست دکتر حاتم کشته می شود . ساقی تنها قربانی دکتر ه , آمپول مرگ تزریق کرده است دکتر حاتم حاتم نیست او به همه مردم شهر و شهرهاي دیگري که در آنجا زیست

تنها دیگران را نمی کشد بلکه خود را نیز می کشد. گویی وجود او تنها در مر گ مفهوم می یابد . مرگی که نمی : ملکوتو اما » خواهدش و با آن ستیز می کند اما خود را از درون نابود می سازد.

ستعاره از جهانی رو به زوال و نابودي و هر که عالقه مند به اوست و میل به یک استعاره است . املکوتجاودانگی دارد در یک ناآگاهی محض با آمپولی که به ظاهر براي چنین هدفی توسط دکتر حاتم تزریق می شود به

ه است که تراژدي کام مرگ می رود. زمان واقعه بیرونی داستان در طول شبی است تا سپیده دم و در این زمان کوتا» رؤیاي هفت شیپور«مرگ وارد کالبد فیزیکی بی خبران می شود و تا هفت روز دیگر که به نظر اشاره اي است به

و این هفته باقی مانده به اندازه صدها سال عمر کنید ... تا دم مرگ هیچ حسرت و «در مکاشفات یو حنا اثر می کند ایگاه حضور دارد. اما حضوري غایب و از طرفی بر کل داستان هم سیطره ملکوت در سه ج» اندوهی نداشته باشند

دارد. اما حضوري غایب و از طرفی بر کل داستان هم سیطره دارد. در یک جا به عنوان زن مرد جوانی که کارمندي ماند. ... و همیشه حتی تا سحر منتظر شوهرش خواهداست ساده و زحمتکش زنی که سادگی را بسیار می پسندد!

مرد جوان هم در کنار او به سادگی و صفاي زندگی می رسد . ملکوت در جایی دیگر به عنوان یکی از بی شمار زنانی خیري ندیده است. هرچند که آخرین آنها » از زن و عشق «است که دکتر حاتم آنها را کشته است . چرا که او هاي نخست بدون نام خانوادگی و نام«به تعبیر میالن کوند را : یعنی ساقی هنوز با او زندگی می کند و از آنجا که

توان تمام اشخاص داستان ملکوت را استعاره پس می» اندهاي خانوادگی بدون نام نخست، نام نیستند که نشانهناماو جز یک باشد را درست بدانیم؛ اکنون » ملکوت«تواند دو حرف اول می» م.ل«دانست و اگر این تعبیر گلشیري که

براي نامیدنش کافی است.» ل«و » م«دست و تنی مثله برایش نمانده است و) . داراي هراسی ناهمساز که پدید آوردنده اثرخویش Paradoxicalآدمی است با سرشتی دوگانه (» م.ل«

بته در ادامه به در او شده است ال» پسرکشی«است. هراسی که خودکامگی را در او برانگیخته است و سبب ساز تفصیل در مورد این دوگانگی شرح خواهیم داد که اتفاقاً حل یکی از ابعاد معمایی، تفاوت شخصیت دکتر حاتم و

م.ل با مثله کردن خود به استقبال مرگ خود [خواهند، مرگ خود را خود برگزینند همین است که هر دو می» م.ل«

Page 15: Literary Criticism Based on the Social Psychology

[email protected]@gmail.com

١٥

برد. چرا که در کشاند. به او رشک میخود دیگرانی را هم به مرگ میرود و دکتر حاتم با وجودي که عالوه بر می. ]شودنظرش م. ل یک رقیب براي او محسوب می

شود که زمانی یک فیلسوف و شاعري بود که با عقاید و افکار این طور بیان می» م.ل«علت پسرکشی اش همین یک پسر بعد از مرگ مادر و همسرش. تنها بازماندهکه» م.ل«خود باعث شد تا پسرش از او روبرگرداند و

بود تاب برنیاورد و سر از بدنش جدا کرد و شکورا نیز که تنها شاهد بود در زیر یک بوته بزرگ گل سرخ گیر آورد ها، انداخت و شکو براي همیشه در خاموشی ماند.و زبان داغ و قرمز خون چکانش را برروي برف

و …«شود که با مکاشفات یوحنا در انجیل ـ باب هشتم ـ آغاز می» سیزده«شاره صادقی در فصل سوم او آنجا که » گوید: واي واي برساکنان زمین..پرد و به آواز بلند میعقابی را دیدم و شنیدم که در وسط اسمان می

شنیده است و او هم فرمانبردارش درون میآورد که چگونه همیشه صدایی ازاز ابتداي خاطراتش به یاد می» م.ل«نسخه وارونه شده و در واقع فلسفی فیلسوف دانمارکی و سرسلسله » م.ل«بوده بر این واقعیت که

فهمد که کودك درونش بیدار شده وقتی می» م.ل«گذارد و حاال هاي مسیحی است. صحه میاگزیستانسیالیستگردد و دل به ملکوت خواهد به قصر سفیدش که از آنجا آمده بازد و میبخششود، دکتر حاتم را میورستاخیز می

آورم و به خاك ها دربدري و آوارگی و سرگردانی از تابوت بیرون مینعش پسرم را بعد از این سال«بسپاردها ا البدالکلاندازم. این خود تفریح مناسبی است زیرها میها بین سگسپارم و اعضاي قطع شده را از درون شیشهمی

گیرم که فقط در فکر پول من باشد و از او گیرم. یکی زن زیباي دهاتی میکند و پس از آن زن میکمی مستشان میولی او نیل «…اي در دست بگیردکنم تا روزي که بتواند دشنهکنم. بزرگ میشوم و فرزندم را بزرگ میدار میبچه

نخواهد کرد. چرا که دکتر حاتم دراین زمان » پدرکشی«ش به جبران گناه او ابه این ملکوت نخواهد برد و پسر آیندهطور کند. هماندار به او تزریق میفهمد او همچون دیگران خواهان افزایش طول عمر است. از آن آمپول زهرکه می

که شرح داده شد.نوید آینده و » م.ل«ز دست رفته و براي اما ملکوت براي مرد جوان هنوز زنده است ، براي دکتر حاتم ا

چه تفاوتی از نظر شخصیتی » ملکوت«یابیم وجود یا عدم وجود اش است و از همین جاست که در میرؤیاي تازهو دیگري » عشق به سرنوشت«سازد و از دیگري آدمی با نمایی میتواند براي دیگران داشته باشد از یکی شیطانمی

دهد که مانند م.ل که او هم بخشد.اما چه عنصري به دکتر حاتم این اختیار را می» شت جاودانبازگ«تواند را هم میدر مثله کردن خود مختار است انتخاب کند؟

قبل از آنکه وارد مبحث تفاوت دوگانگی در آن دو شویم، بهتر است ابتدا مسأله انتخاب را حل کنیم. فرد بشر با انتخاب، همه آدمیان را انتخاب «ستانسیالیستی سارتر دارد و به تعبیر او: انتخابی که ریشه در تفکر اگزی

خواهیم آن گونه باشیم، در عین حال کند. در واقع هر یک از اعمال ما آدمیان، با آفریدن بشري که ما میمیکدام راه است که دکتر حاتم با و این » سازد که به عقیده ما، بشر باید به طور کلی آنچنان باشدتصویري از بشر می

اي است که کی کند. به ظاهر باید راهی باشد آمیخته با دلهره و این همان دلهرهانتخاب آن، راه دیگران را معین میفرق » م.ل«این دلهره که همان دوگانگی است در بین دکترحاتم و نامد. ریشهمی» دلهره ابراهیم«یرکه گورآن را

Page 16: Literary Criticism Based on the Social Psychology

[email protected]@gmail.com

١٦

ابراهیمی است و اما دکتر کامالً وجودي است خوب است براي شناخت بهتر به » م.ل«رادوکسیکال کند . دلهره پامیدهد کند، بازگردیم.او با تغییر کوچکی که به افسانه مییر که گور به آن اشاره میکه کی» مرد ـ ماهی واگنس«افسانه

ی بعدي است. در گناه، فرد هم اینک (در جهت واسطگواسطگی اولیه نیست. بلکه یک بیگناه یک بی«کند که بیان میپارادوکس شیطانی) برتر از کل است. زیرا تناقضی است از جانب کل که تحقق خود را بر کسی تحمیل کند که فاقد

را درك کرد اما ابراهیم را نه زیرا دقیقا از مرد ـ ماهیشود حرکت و به اعتقاد وي می» شرط اجتناب ناپذیر استهاي رسد. زیرا اگر مخفی بماند و خود را به همه عذاببه نقطه تحقق کلی میمرد ـ ماهیکس است که پارادوطریق

شود (چیزي که وجه تطبیقی شیطان شود و به همین دلیل نابود میپشیمانی تسلیم کند به یک شیطان تبدیل میعطف دیالکتیکی قرار حاتم در نقطهشود گفت دکتر سازد) در واقع میاش را محقق میشدن دکترحاتم و نابودي

رسد. دکترحاتم، ساقی را کند و به آرامش میکه با اگنس ازدواج میمرد ـ ماهیدارد که سرانجام برعکس عمل یابد ساقی با شکو ارتباطی اید که درمیاي به خود میشود. هرچند وقتی لحظهکشد و از این پارادوکس خارج میمی

کشد:به همین دلیل بار دیگر او را میپنهانی داشته است و شنوي؟ این خود دکتر حاتم است که ترا خفه حاال یک بار دیگر باید تراخفه کنم و این بار دیگرخودم هستم. می«

»…کند و نه شیطانمیاست نخواستهتواند به ما بگوید که صادقی اي که میاي دیگر جست. فلسفهاما پایان ملکوت را باید در فلسفه

همچون مکاشفه یوحنا. پیشگوي آینده باشد و وضعیت نجات یافتگان و یا پیش از این مردگان را در سرزمینی نابود آنطور که نیچه بیان کرده است » عشق به سرنوشت«شده براي ما به تصویر کشد. مهم دریافت این نکته است که

دریافتن مشیتی فردي در زندگی خویش یا مهارتی نظري و «گوید: است؛ آنگاه که می» بازگشت جاودان«همسنگ هاي گذشته که شامل یعنی شخص باید دریابد تمامی رخداد» ها و تنظیم حوادث مرتبط استعملی در تفسیر رویداد

اي هاي فاجعه آمیز هستند به هیچ وجه شر نبوده بلکه در راستاي منفعت ما هستند و وسیلههاي زیانبار و رخدادشرکرد.اي براي عشق به سرنوشت تأکید میمدام بر این مسأله همچون شیوههاي بعدي. نیچهبراي خیر

» به جاي انتقام جویی از فضاي دشمن باید گواهی داد که او در حق ما نیکی کرده است.«گوید: او در زرتشت میمودت، مرد ناشناس و شکو شکو که خود اما سرانجام دیگران چه خواهد بود مرد جوان، مرد چاق، آقاي

شود باید به فرزند عشقی ممنوع است، از تبر پدري پسرکش جان سالم به در برده است و اینکه چرا کشته نمیوار روي فرمانگذاشته بود و سرش بر این صلیب آرام گرفته بود هایش را صلیبدست«تعبیرخود صادقی اشاره کرد:

مرد ناشناس نیز «ون میرانیست، می توان گفت او مسیح است. از نظر دکتر صنعتی: و شاید چ» گویی مصلوب استاو نیز به همه چیز واقف است. دانسته ناشناخته است و به این ترتیب است که هر دو جزو » بازتاب بیرونی شکواست

ود. لیکن مرد چاق. نجات یافتگانند. مرد جوان و مردچاق خود حاکم بر سرنوشت خود تا یک هفته دیگر خواهند بها و ها و شکنجهاما من هم عذاب…«گوید: میرد و مرد جوان به دکتر حاتم میند و میهمان دم سکته می

و این آرامش چگونه » واز هیچ کدامتان هم انتظار کمک نخواهم داشت.…کنم به راحتیهایتان را تحمل میعدالتیبینه آنکه تنها ملکوتش هم با او خواهد مرد؟ در واقع باید گفت ریشه دل پدید آمده است؟ مگر در این آدم ساده

Page 17: Literary Criticism Based on the Social Psychology

[email protected]@gmail.com

١٧

بالد. نتیجه اینکه صادقی، هر چند به دلیل سازد و در او میچنین آرامشی، عشق به سرنوشت است که حال خود را میگذارد و ه میها ـ بازگشودها ـ بیرونیحل آن هراس ناهمساز و پارادوکسیکال, صحنه را به روي دنیاي دیگر آدم

شان ندارد، اما توانسته خود را تا آن لحظه آن طور که بوده یافتگان و سرزمین مردهکاري به آینده مردگان و نجاتتوان داوري کرد و آن تنها در یک مورد می«تر : رساند که به نظر ساراو را می» صداقت و صمیمیت«بیان کند و این

اندیشی الیه الیه بهرام صادقی، او بر همین اساس بتوان گفت که با وجود مرگشاید » هم صداقت و صمیمیت استمیرد.هرگز نمی

Page 18: Literary Criticism Based on the Social Psychology

[email protected]@gmail.com

١٨

جنون از ورطه گذشتن نوشته جی. دي. سلینجر رمان ناطور دشتنگاهی به

گذار معاصر امریکا نوشته است و ده منزوي و تأثیررمانی است که جی. دي سلینجر نویسنناطور دشتقهرمان نوجوان داستان است که دچار یاس و سرخوردگی است. فرار از مدرسه پنسی » هولدن کالفیلد«

کشاند. در این نوشته قصد آن را ندارم حوادثی را در پی دارد که در نهایت او را به خود ویرانگري میي ساختاري و تکنیکی داستان درگیر نمایم. بلکه هدف تنها بازنمایی همان هاتوکه خواننده را در هزار

ام به دور از دنیاي سبک شناسی و تنها بر اساس نگاه روان شناسی فضایی است که خود درك کردهاجتماعی و تاریخی. این کوتاه سخن شاید پیش درآمدي باشد براي ورود به دنیاي انسان گریزان و

سرگردان امروز.ایم جدا نیست. و جوي آن بودهزندگی امروز ما از چیزي که دیروز در فکرش بوده و در جست

در زندگی هر یک از ما لحظاتی هست که باز اندیشی آن آگاه دردناك است و گاه نوید جست و جویی الفیلد عالقه ، هولدن کناطور دشتنویسیم که قهرمان رمان دهد. این نوشته را به سبکی میتازه می

خارج نشدن از موضوع و به حاشیه نرفتن. اما در عین حال نچسبیدن زیاد به «داشته است یعنی شود. چرا که امروز چون من هم مانند او انتظار نمره قبولی ندارم و همین سبب آرامش من می» موضوع

دارم که کالفیلد در دیگر بعد از اتمام تحصیالت دانشگاهی، همان حس بدبینی به نظام آموزشی راها، بینم؟ روشنفکرهایی را میکنم. چه آدمنوجوانی به کشف آن رسیده بود. به دور و بر خود نگاه می

تکتکزندگیاینبله،…ام، خودم ومندان، نویسندگان، فیلمسازان، خانوادهکارگران ساده، معلمان، هنرچطورتئاتریکازبعدمثالکههاییروشنفکر. اندیشدمیوقفهبیشاندربارهکالفیلدکههاییهمان. ماست

زنند تا هر کسی زنند درباره نمایش حرف میگذارند و محکم پک میهایی که گوشه لبشان میسیگاربا

Page 19: Literary Criticism Based on the Social Psychology

[email protected]@gmail.com

١٩

هاي چیز فهم و هنر شناسی هستند.شنود، بفهمد که آنها چه آدمهایشان را میکه حرفکند اما وقتی بچه اش را که با خود آورده است و قالبی گریه میخانمی که با دیدن یک فیلم مضحک و

گوید که ساکت برد و الینقطع میپیچد و احتیاج دارد که به توالت برود، او را نمیدارد به خودش میماند. یک چیزي است مستهیل شده در دنیاي مد باشد، این خانم، دل رحم نیست. حتی به یک مادر نمی

.و تظاهر و دروغ کنند، یکی هستند. در آنها تنها چیزي که هایی که هیچ وقت تغییر نمینظام آموزشی و موزه

کند، آدم است. نه اینکه این آدم خیلی پیر شود یا همچو چیزي، نه این نیست. بلکه فقط ظاهر تغییر مییا دختري که دفعه قبل هم کند، همین. این دفعه پالتویی تنش است که دفعه پیش نبودهآدم تغییر می

شود.گیرد و کس دیگري هم صفش میصف او بود، مخملک میشکنند، از نظر هولدن جز اتالف وقت چیزي نیست. ها برایش سرو دست مییی که خیلی»سینما«

ه کسی داند. اما وقتی کرود، چون کار دیگري ندارد بکند، قابل قبول میاو عذر کسی را که به سینما میدارد تا زودتر به آنجا برسد، آن وقت خواهد به سینما برود و حتی تند تند هم قدم برمیواقعا دلش می

ها از این مردم را ببینیم که پشت هم توي یکی از آن دیگر قابل تحمل نیست. مخصوصا اگر میلیونا حوصله عجیبی منتظر اند و برسد به آن ور شهر، ایستادههاي کذابی دور و درازي که تهش میصف

گرفتن بلیت هستند.چرا که کالفیلد معتقد ». مدرسه پنسی«این حس بدبینی به اجتماع ریشه در کجا دارد؟ شاید

است که آن مدرسه پر از شاگردانی حقه باز و متقلب است و فقط باید درس خواند تا اینکه به حد کافی ه بشود یک روزي یک کادیالك خرید. و آدم همیشه بایست سواد پیدا کرد و آن قدر زرنگ شد کآید زمین و به رگ غیرتش توي مسابقه ببازد، آسمان میوانمود کند که اگر تیم فوتبال مدرسه

دهند. تمام هاي کثیف و باند تشکیل میدستهچپانند توي یکی از داروخورد. آنجا همه خود را میبرمیها یک باندند. ها توي یک باندند، روشنفکرند، توي یک باندند. کاتولیکآنهایی که توي تیم بسکتبال

هستند، » کتاب ماه«کنند، توي یک باندند. حتی اشخاصی که عضو باشگاه اشخاصی هم که بریج بازي مییک باندند.

تاکنون پسران را به قالب1888ما از سال «اند: اي که در اعالنات خود همیشه نوشتهچنین مدرسهجز دروغی بزرگ براي او نیست همانطور که جامعه ». ایماندیش ریختهجوانانی برومند و روشن

شود، غصه و رنج آدم دوروبرش چنین است. تا زمانی که پول باشد، مشکلی نیست، اما وقتی پول تمام میکند.را احاطه می

گذارد که اتفاقا مسئله اجتماعی میدست روي یک» هولدن کالفیلد«با آفریدن » سلینجر«فیلسوف، ناشی از خیانت یا شرارت » کارل ریموند پوپر«اي که از نظر مسئله اصلی زمان ماست. مسئله

اخالقی نیست. بلکه به عکس، ناشی از اشتیاق و عطش اخالقی شدید اما به خطا رفته ماست، ناشی از

Page 20: Literary Criticism Based on the Social Psychology

[email protected]@gmail.com

٢٠

ها سازيکنیم. از نظر کالفید نظامدر آن زندگی میاشتیاق شدید براي بهتر ساختن دنیایی است کهگیرد مزخرف و قالبی است.هایی که در ارتش هم صورت میوقالب سازي

هایی که در شرارت و آدم کشی دست کمی هایی پر است از آدمچرا که از نظر او چنین ارتشتواند ضد براي بعضی میوداع با اسلحهبه نام کند که چطور کتابی ها ندارند. او حتی تعجب میاز نازي

داند.چنین حسی را القا کند و حتی آن را هم مزخرف و قالبی میبینیم که دي. جی. سلینجر مسئله زمانه ما را با چند موضوع بنیادي و در همین چند تصویر می

صلی همه آنها را در چیزي (ارتش) و فرهنگ. و هدف ااساسی مطرح کرده است؛ آموزش، محافظتها بخواهند یک کارخانه پولسازي بسازند، ذهن سلینجر را به خود مشغول داند شبیه به اینکه از انسانمی

بریما دارانیاي «در کتاب » یاجنا والکیا«از شوهرش » مایترپی«داشته است، مانند همان سئوالی که اما کالفیلد » خواهند تأمین کند؟آنچه را که آنها میتواندثروت تاکجا می«پرسد. اینکه می» آپانیشاد

ها و وسایل ثروتمند شدن نزدیک کند. بلکه او اگرچه دهد که ما را به روشپاسخ این سوال را چنان نمیدیگري از پاسخ را دربر دارد: زیرا او در گري او، نوعرسد، اما جست وجوخود متمول و بورژوا به نظر می

خواهد لذت و سادگی کودکانه و معصومیت در معرض انحطاط را ل دوست حاضر، میبرابرانسان پونجات دهد.

همچون او » فیبی«اش می یابد و وقتی که سالهخواهر کوچک ده» فیبی«معصومیتی که هنوز در یزي را رسد که کمال اندیشی او هم جز ویرانگري خود چدر خطر سقوط به ورطه است به این نتیجه می

کنم تو به این پرتگاهی که من فکر می«گوید: به او می"آنتولینی"دربرنخواهد داشت. چنانکه آقاي افته، توانایی اونو نداره که افتادن خود رو روي، پرتگاهی وحشتناکه. کسی که به این ورطه میطرفش می

ره. این حادثه تماما سرانجام و میبه اعماق اون حس کنه و یا صداي اونو بشنوه. او همچنان به اعماق فرتونسته انو عرضه کنه. از این کسانیه که زمانی در زندگی خود جویاي چیزي بودن که محیطشون نمی

» جهت از جست و جو دست کشیدن، حتی پیش از آنکه به جست و جو بپردازن، از اون دست کشیدنهاي دیگر بیازماید، ناچار است به خود را در شهربه واقع کالفیلد هم قبل از آنکه جست و جوي

شکست خود اعتراف کند. زیرا کمال اندیشی او در این محیط پر از ریا و انحطاط جز خود تکه تکگی اي نخواهد داشت.نتیجه

کند. از طرفی دي. جی سلینجر از همان ابتداي داستان تکلیفش را با خواننده خود روشن میاش چیزي بگوید. زیرا این نوع داستان اش و پدر و مادر و خانوادهخواهد کالفیلد درباره زندگینمیاینکه

رسد براي خواننده اندازد. اما به نظر میمی» دیوید کاپرفیلد«داند که آدم را به یاد نوشتن را مهمالتی میاهیم فردیت خود را بشناسیم. یابد که نخوروشن است که گفتن روابط خصوصی خانواده، زمانی معنا می

اي که لحظه به لحظه رنگ عوض است، آنگاه فرد، خود را در همان جامعه» خود«وقتی موضوع شناخت بیند که پر از دروغ و نیرنگ اي میکند و این خود تنها وقتی خود را در جامعهکند، جست وجو میمی

Page 21: Literary Criticism Based on the Social Psychology

[email protected]@gmail.com

٢١

و هر جا » جیم استیل«جاي دیگر » لف اشمیترود«دهد. یکجا است، ناچار هویت خود را هم تغییر میاي است داراي تضاد که الزم باشد، با گفتن دروغی خود را از شر مزاحمت دیگران نجات دهد. این نقطه

»conflict «آید. که هزاران باردر هر لحظه براي انسان امروز پیش میپسندم. چرا که در اینجا نظر میparadoxرا در اینجا بیش از تناقض و دوگانگی conflictمن واژه

"تر از آن است که بخواهیم مسئله او را در هولدن براي ما روشن است و وضعیت جامعه هم گویا

هاي او نیز مورد بررسی قرار دهیم. دنیاي داستانی هولدن، چنان واقعی است که تضاد"ناخودآگاهیبراي گم کردن هویت ظاهري خود به دیگران هایی که رسد. حتی دروغاساسی و واقعی به نظر می

رفتاري displayزند که باب میل دیگران باشد، به واقع یک نمایشهایی میگوید و یا وقتی حرفمیاند. اند و دروغ گفتهشان نمایش دادهاست که براي اذیت نشدن همان دیگرانی است که سراسر زندگی

است.» خود«بلکه او در تنهایی خود به دنبال کشف به نوعی هولدن رفتار سادومازوخیستی نداردگویند با دروغی که دو بین دروغی که دو غریبه در برخورد ناگهانی در مترو به هم می

گویند، تفاوت زیادي هست، آن دو غریبه ممکن است درباره هواي گرفته دوست و دو آشنا به هم میموضوع شغل و کار یکدیگر برسند یکی از آنها که به تازگی نگهبان داخل مترو صحبت کنند تا به

یاب شرکتی در همان ساختمانی شده است، بگوید که مثال من سروانی درارتش هستم و آن یکی که بازاربیند ساختمان است بگوید که رییس فالن شرکت است و فردا که بازاریاب، نگهبان را جلو در ورودي می

اي به هم خیره شوند و بعد لبخندي د کارت ساعت زن او را چک کند، با تعجب لحظهو نگهبان هم بایعقده «در رویایی دارد که براي کاستن از ها، ریشههاي هر دو شان بنشیند. چرا که این دروغبر لب

شود و در نهاد آن البته و در قالب تیپ دلخواه شخصیت خود در زندگی روزمره گفته می» حقارتکنیم مربوط دارد. اینکه ما چطور با آن برخورد میقتی وجود دارد که هر دو را به لبخند زدن وا میصدا

شناسند، حتی است به سرکوب ناخودآگاهی در دوران کودکی و نوجوانی. اما دو دوست که یکدیگر را میت منجر به جر و اگر به ظاهر دروغی به هم نگویند، ولی رفتارشان نشان دهنده دروغ باشد، ممکن اس

اي دهد تا به موقعیت ویژهبحث و دعوا شود. چرا که آنجا در واقع یکی از آنها دارد دیگري را فریب میدست یابد.

زند که آن نگهبان و هاي کالفیلد، درست لبخندي را میخواننده در برخورد با دروغهایش تاب یکی از هم کالسی» استرادلیتر«هاي ر فریبکاريبازاریاب به هم خواهند زد. اما کالفیلد در براب

که » جین کاالگر«کند. اول آورد چرا که استرادلیتر که هم اتاقش است او را از چند بعد تحقیر مینمیگذاشت داد و میشاه را هیچ وقت حرکت نمی«دیده است که در بازي چکرز هولدن او را چنان می

جین که زمانی همسایه دیوار به » کردد و هیچ وقت هم با آنها بازي نمیهمانطور در ردیف آخر بماندیوار هولدن بوده است و حاال با استرادلیتر رابطه پیدا کرده است، مظاهري از هوش، زیبایی و ذکاوتی

توانست باشد که استرادلیتر پس از بازگشت از مالقات با جین، آن را زایل کرده است و نه تنها سالم می

Page 22: Literary Criticism Based on the Social Psychology

[email protected]@gmail.com

٢٢

ولدن را به او نرسانده بود، بلکه انشایی را که هولدن براي استرادلیتر نوشته بود هم مسخره دانست. این هتوانست تخریب کننده باشد. چرا که هولدن لطف کرده بود و بنا به دومین علت به نظر بیش از اولی می

». الی«اش ستکش برادر مردهدرخواست استرادلیتر انشایی توصیفی برایش نوشته بود. انشایی با موضوع دنمود چرا که برادر او یک دستکش بیس بال مخصوص دست چپ ها و شعر میدستکشی که مظهر رویا

همه جاي آن را با شعر پر هاي کف پشت و خالصهداشت. الی چپ دست بود و دور تا دور انگشتشته که هر وقت توي زمین کرده بود، آن هم با جوهر سبز. اگرچه الی آن همه شعر را محض این نو

کار شد، چیزي براي خواندن داشته باشد، اما این دستکش همانند یک فرهنگ رویا وشعر بود و آیینه بیدي بی (برادر دیگر) یک «گوید: آمد. چرا که هولدن در جاي دیگر میجهان نماي ادبیات به حساب می

رد و بعد از او بپرسد که بهترین شاعر زمان چه بالش را بیاوروزالی را وادار کرد که برود دستکش بییس»کسی است.راپرت بروك یا امیلی دیکنسون. الی گفت امیلی دیکنسون.

اش در این مقام چنین تحقیري از طرف استرادلیتر که انشایش را مزخرف دانسته و دروغگوییاشد با یک دعواي حسابی مدرسه پنسی را توانست بتنها بهانه باقی مانده براي هولدن می» جین«درباره

ها و ها، دروغگوییکه مظهر پول است براي همیشه ترك کند و از آنجا فرار کند. فرار از تمام ریاکاريها. اما فضاي بیرون هم بعد از چندي جز مالل و سرگردانی براي او چیزي به همراه ندارد. فضایی تبعیض

و از » رنی«افتد از مهمانخانه تا باشگاه ه قبل از سال نو اتفاق میکه به ظاهر در یک شبانه روز یکشنبو در نهایت آوارگی و سرگردانی. بازگشتی کوتاه به خانه براي دیدن تنها و تنها آنجا دوباره به مهمانخانه

گو. خواهد او را هم نجات دهد و رفتن به خانه آقاي آنتولینی شوخ و بذلهکه گویی هولدن می» فیبی«هاي هولدن را زمانی که خودش را از پنجره به بیرون پرت یکی از همکالسی» جیمز کاسل«معلمی که

کرد، از روي زمین بلند کرد و به بهداري آموزشگاه برد و حتی ابدا در بند این نبود که کتش خونی اي که در اما واقعهکند تا راهی جلوي پاي هولدن بگذارد. بشود یا نه و در این لحظه او تالش زیادي می

در انحراف اي که به ظاهر ریشهشود. واقعهافتد، سبب فرار هولدن از آنجا میخانه آنتولینی اتفاق میجنسی آنتولینی دارد.

دارد. پس از حضرت عیسی، از این پسر تنها، از کتاب مقدس فقط دو شخصیت را دوست میگذراند و بدنش را با با سنگ زخمی ها میرا توي قبرستانآید که تمام عمرشاي خوشش میدیوانه

اي نداشتند و بعد از حواریونی که تا قبل از مرگ حضرت عیسی، غیر از دردسر هیچ فایده«کند. نه می»شوند.هاي خوبی میآن آدم

چنان گر نوجوان در هزارتوي کثیف دنیاي مدرن پس از جنگ،به طور خالصه این جست وجوماند آن بیند. اما سئوالی که براي خواننده میاي جز بازگشت نمیشود که چارهسرخورده و سردرگم می

اي را مورد نقد قرار دهد یا رفتار یک نوجوان را؟ پاسخ است که آیا، سلینجر خواسته است چنین جامعهجواب هولدن می رسیم. اینکه بینیم که به به این سؤال را اگر در گذشته و حال خودمان بجوییم، می

Page 23: Literary Criticism Based on the Social Psychology

[email protected]@gmail.com

٢٣

شود فهمید. چرا که از این جا به بعد هرچه در پی پاسخ باشیم، انباشتی از مسایل پارادوکسیکال در نمیکنند، دهند و فیلم بازي میدانند نمایش میها با وجودي که میپیش روي ما قرار خواهد گرفت. و آدم

و خشک خود به دنبال امید و رویایی واهی خواهند هر لحظه دروغ خواهند گفت و در دنیاي یاس آورتواند یک روز از این جهان فرار کند و در بود. این همان تصویر انسان سرگردان مدرن است که حتی نمی

روند و .. و با وجودي که به هاي پارك کجا میشود، مرغابیجست و جوي آن باشد که وقتی زمستان مید چرا که هولدن هم نتوانست. او که در رویاي خود براساس شعر رابرت است. منجی شوآگاهی رسیده

» گذرد، ببینددار میاگر شخصی کسی را که از میان مزرعه چاو«، شاعر بزرگ اسکاتلندي: (Burns)برنزهایی را که از این مزرعه به خواهد بچهگذرد، ببیند. میهایی را که از این مزرعه چاودار میخواهد بچهمی

صیادي در این دشت باشد. اما موفق نمی شود و جامعه نیز خود ،روند، نجات دهد و به نوعیرطه میواي است که پیش روي اي است که از نظر او باید از آن ترسید تا به آن پناه برد. این همان ورطهدره

تواند باشد.همه ما می

Page 24: Literary Criticism Based on the Social Psychology

[email protected]@gmail.com

٢٤

Page 25: Literary Criticism Based on the Social Psychology

[email protected]@gmail.com

٢٥

ها و نمادهاخاموشى جنون در نشانه در زمینۀ روانشناسی هنر و متن: اي از ژاکلین همریت مقالههمیشه جنون نویسندگان را مجذوب خود کرده است و به همین دلیل ارتباط

رود و به مانند اي محض فراتر مید. طوري که گاه از استعارهاي با ادبیات دارویژهخواندن و نوشتن نهد تا آنجا که فعالیتیک شبکه موضوعی، شالوده متن را بنا می

زند.را در ادبیات به هم گره میآن است که در این مقاله بر» ژاکلین همریت«گراي هنري پرفسور روان تحلیل

نوشته ها و نمادهانشانهنقدي بر داستان کوتاه قرابت جنون و ادبیات را بامنتشر شد، به تحلیل بکشاند.1948که در سال » دیمیر ناباکوفوال«

کند و آنها را با هاي داستانی خود را در لحظه با جنون وسوسه میاز شخصیتناباکوف،بسیاري» لوژین«که همان » دفاع لوژین«ن داستان سازد. از این رو قهرماتوهمات بینایی و شنوایی درگیر می

است شطرنج بازي است که در این دفاع مانند یک اسیر در هیجان مونومانیایی خود به خودکشی کند و یا قهرمان داستان هاي جنسی برخورد میبینیم که ناباکوف با انحرافمی» لولیتا«گراید. و یا در می

اصلی یابد و از طرفی شخصیتهاي روانپزشکی بهبود میمارستانبینیم که در بیرا می» هامبرت هامبرت«فهمد یعنی کراگ وقتی در پایان کتاب همه چیز را درباره مرگ پسرش می» بند سینیستر«داستان

شود.دیوانه میآن وجود جنون تنها در فرم استفهامی» نشاتموریس بال«اما منظور از جنون چیست؟ از نظر

» آیا هلدرلین دیوانه است؟«باید گفته شود » هلدرلین دیوانه است«. بدین معنی که به جاي گفتن داردبراي ساختن تاریخ «گوید: کند و میپردازد به فوکو اشاره میاي که به جنون میژاك دریدا در دو مقاله

طور کلی جنونو اگر به«کند: دریدا اضافه می» شناسی از خاموشی باید ساختجنون، یک باستانبه معناي عدم فعالیت و کار است بنابراین جنون اساسا و فراسوي هر ساختار تاریخی معین و ساختگی

خواهم این فرضیه را آزمایش و من می» است.» زبانی فروخورده«عمدتا خاموشی است و یا به عبارتی ي »ها و نمادهانشانه«ا با داستان کنم که ببینم آیا جنون با خاموشی ارتباط دارد یا نه و این کار ر

رسانم.ناباکوف به انجام میاین داستان کوتاه یک روز جمعه از زندگی یک زوج پیر مهاجر یهودي روسی را روایت

ت متحده زندگی نام در ایاالبراي خود محروم بودند و در یک شهر بیکند که از داشتن هر نامیمیسال تحت درمان بوده و در 4ده ساله آنها در یک بیمارستان روانپزشکی به مدت کردند. پسر دوازمی

آنها براي اجتناب از وحشت » او به طور درمان ناپذیري از نظر ذهنی آشفته بود.«شود: داستان گفته میهاي کوچکی ریخته بودند را به پسرشان تصمیم گرفتند سبدي با ده مرباي میوه متفاوت که در بانکه

Page 26: Literary Criticism Based on the Social Psychology

[email protected]@gmail.com

٢٦

یک «کننده توانست برایش تداعینوان کادوي تولد به او بدهند چرا که او از دیدن اشیایی که میعکرد. هر چند زمانی کرد و به مانند دشمنی شیطانی تصورشان میباشد، وحشت می» آلودفعالیت هیجان

ا اجازه داده که آنها به بیمارستان رسیدند، پسرشان مرتکب خودکشی شده بود و به همین دلیل به آنهخوابش برگشت و بعد از صرف شام، قات کنند. وقتی به خانه بازگشتند، همسر به تختنشد که او را مالم کرد که او هاي شب، همسر به اتاق نشیمن آمد و اعالکرد. نیمهها را مرور میمادر آلبوم عکس

ي کنند و در نیمه مکالمه تلفن زنگ خواسته پسرشان را به خانه برگرداند تا از او نگهداري و پرستارمیخواست با چارلی صحبت کند و بیشتر از یک بار این تلفن اشتباه ادامه دختري می;زد. یک تلفن اشتباه

گیرند. آنگاه هر دو دهد که شماره را اشتباه میدارد و توضیح میداشت تا آن که مادر گوشی را برمیهاي مربا را با مکث و تردید که همسر دارد برچسب روي بانکهاي نشینند تا چاي بخورند و در لحظهمیرسد.زند و در اینجاست که این داستان کوتاه به پایان میخواند، تلفن دوباره زنگ میمی

شود. داستان به زنگ تلفن مانند یک گسستگی در این داستانی که سرشار از خاموشی است، شنیده میکست پسر در ادراك دنیاي پیرامون خود، شکست خانواده در سه بخش مجزا تقسیم شده است: (ش

آوري توانند به عنوان نمادي سنتی پیامرسیدن به پسرشان و شماره تلفن اشتباه. همچنین پرندگان نیز میاز جانب خداوند در نظر گرفته شوند.)

در بخش پایانی داستان کند که تنها وگویی را به شکل مستقیم بیان میو از نظر روایی نیز داستان گفتاست که راوي گفتاري غیر مستقیم را براي روایت مکالمه میان پدر و مادر و یا بین خانواده و پرستار

شود. به نماید. خاموشی در این داستان بارها و بارها با ادراك صداها به تصویر کشیده میانتخاب میتواند هیچ صدایی ه بیمارستان بروند، کسی نمیشوند تا بهمین دلیل است که وقتی آنها سوار مترو می

ها.هاي روزنامهشنوند و تکان خوردن و خش خش ورقبشنود ولی تپش قلب خود را میرسد که شوند طوري که در ازدحام جمعیت به نظر میو حتی زمانی که آنها سوار اتوبوس می

شود. در مسیر برگشت هم وقتی که ناراحت شنیده میهاست کهاند، پرچانگی بچه دبیرستانیمچاله شدهاي هم با کند به صاف کردن گلویش تا طنین صدایش را حفظ کند و آن دو حتی کلمهبودند، مادر بنا می

کنند. آنها به خانه بازگشتند و شام خوردند و در خاموشی، بیماري پسرشان ویژگی هم ردوبدل نمیشویم که انگیزي آگاه میواده، شده بود. سپس ما به طور شگفتآشکار در مرکز فضاي پرشکیب خان

علمی به چاپ رسیده قرار گرفته هاي پسر در اختیار یک مقاله مفصل که در یک ماهنامهماجراي هذیاننوشته » هرمان برنیک«شود و توسط شخصی به نام گفته می» مانیاي راجعه«است و به این نوع بیماري

کند که هر چیزي که در اطراف او در موارد بسیار نادري بیمار تصور می;شده کهشده است. او مدعی اي است غیر مستقیم به شخصیت و موجودیت او و به همین دلیل است که او خود را افتد، اشارهاتفاق می

او کنند. در واقعکند آنها دارند براي او دسیسه و توطئه میکند زیرا فکر میاز مردم واقعی جدا میاي بیند و نه کسی دیگر و از طرفی چون او بسیار باهوش است، سرشت او بیانگر پدیدهخودش را می

Page 27: Literary Criticism Based on the Social Psychology

[email protected]@gmail.com

٢٧

برد. زمانی که ابرها در است چشمگیر و فرا روال واقعیت و این سرشت او را به هر کجا که بخواهد میردنی، جز به جز حرکات هاي آهستگی، به طور باورنکروند، بیانگر نشانهآسمان به این سو و آن سو می

هاي مکتوم به هنگام غروب مانند آموزشی که به کودکان شود و این اندیشهاش ثبت میآنها در اندیشهها به نمایش کند و در تاریکی درختها بروز میها و دستشود، با حرکات انگشتناشنوا داده می

هایی در مسیر هایی هستند که به مانند پیامنههاي آفتاب نموها یا سایهها، لکشوند. سنگریزهگذاشته میانگیزي که او در آن است، ناچار است بایستد و به آنها گوش کند. هر چیزي رمزي است و از هر هراس

اي براي او هست.چیزي بن مایهاي است مبهم به افتد، اشارهدر شرح آن باید بگویم، هر چیزي که اطراف او هست و اتفاق می

کند اي است براي او. بیمار تصور میوجود و شخصیت او و هر چیزي رمزي است و از هر چیزي بن مایهکند. جهانی بسته که او در مرکز و غایت آن قرار گرفته است، جهانی که در جهانی بسته زندگی می

نی بزرگ از بیاو را در یک خود بزرگ» من«کامانه و نارسیستیک. که به دلیل از دست دادن خویشتنکند، احساس خصومت و برد و وقتی احساس برتري میاسیر کرده است. بیمار از پارانوریا رنج می» من«

یابد. جهانی که یادآور طبیعتی از هاي جهان که به او روا شده، در او بروز میشرارت از آزار و اذیتکند اش را میرود جاسوسیاو میکند که این جهان هر جا کهشاعران رمانتیک انگلیسی است و فکر می

اش را از دست داده و به یک نشانه تنها رسیده کند. در واقع او هوش ارجاعیو اعمال او را گزارش میوه او مورد تفسیر قرار گرفته، قضاوت شده و به مانند یک بیمار در معرض مشاهدات است. به عال

که جهان را تفسیر کند و آن را در تموج اشیا کنددکتري قرار دارد. اما با این حال او سعی میداري و وجوي معناست زیرا معنا فاقد خویشتنرمزگشایی کند. او ناتوان شده، با این وجود در جست

اي باشد از تواند اشارهاطمینان خاطر از قانون است. ارتباط بین بیمار و واقعیت، دوپاره شده است و نمیوجوي شاهدیم. بیمار در جست» جهان«را با » من«درهم شکستگی پیوستگی مدلول به دال یا به عبارتی

خود براي معنا ناتوان شده زیرا او قادر به تشخیص نیست مگر آن که واقعیت را سرکوب کند. ناباکوف کند که او محبوس در جهان بسته کند و بیان میرا رد می» قانون واقعیت«در اینجا به وضوح اطاعت از

ناتوان شده در آگاه شدن از این ورطه دهان گشوده معنا که هر بار با بازماندگانش دوباره زاده است و اوآنچه من [از «نویسد: اش میقانون دیگري و دیگر جهان. این همان چیزي است که دریدا درباره;شودمی

رهنمون نامم حرکتی است مبهم که به موجب آن من به سوي معناآن خودکردن پیش از این] میقه. چه من بپذیرم آگاهی و عال» از آن خود کردن«است. » از آن خود کردن«ش من براي شوم و تالمی

ماند.شود و در غرابت دوري از من میماند و متعالی و دور از دسترس میقه از من دور مییا نه، عالاي، آنگاه ماندهه طور کامل و بدون باقی، ب»دوباره از آن خود کنم«و اگر من توانستم کل معنارا

معنایی نیز وجود نخواهد » از آن خود کنم«معنا وجود خواهد داشت ولی اگر من نخواهم که آن را داشت.

Page 28: Literary Criticism Based on the Social Psychology

[email protected]@gmail.com

٢٨

تواند درك کند به عبارت دیگر معنا کردن شکست ضروري است و این همان چیزي است که بیمار نمیست بر گفتارش که از او دانش قانون و چیزهاي دیگر را رود و قادر نیزیرا او درتصوراتش پیش می

یابد. جنون، خاموشی است زیرا که از گفتار محروم است.کند، استیالتقاضا میفرستاده » ا.وایت ناباکوف«توسط » نیویورکر«به آدرس 1951مارس 17اي که در وه در نامهبه عال

شود و داستان یک زوج یهودي و پسر بیمارشان را میاشاره» ها و نمادهانشانه«شده بود، به داستان ح و ام (...) با اصالهایی که من در آنها تفکر کردهدر بیشتر داستان«گوید: شود و مییادآور می

(اصلی) را از دل (این داستان) درآورم، داستانی که در وراي آن توانم داستان دومینویسی آنها میدوبارهبنابراین قراردادي براي یک داستان دیگر بسته » نیمه شفاف در سطح آن است.جاي داردو به صورت

گیرند. به موجب آن ادبیات و جنون در برابر هم قرار می-البته این یک فرضیه است-شد که احتماالتواند باشد اما از جنون متفاوت است.در واقع ممکن است مقایسه ادبیات در مسیر مشابه با جنون می

درك واقعیت و بازگشت به :رو کند که اشاره کردیماي روبهیات براي جنون همه ما را با مسئلهادبکه در داستان کوتاه با پسر نشان داده به همان میزانی که در مسئله معنا پرداختیم، خانمیجهان خیالی

گاهی دبی، آنها احتماالکند که جهان را تفسیر کند. مانند خوانندگان و یا منتقدان اشده است، سعی میشباهت دارد وبا انحراف از » دلیریوم«آورند که به تجربه شواهدي در تفسیر حالت جنون به دست می

دانیم و از دو می» دلیریوم«شناسی کلمه شود. نظیر آنچه که ما از ریشهمسیر مستقیم معنا مشخص میلت دارد.دال» خروج«که بر "de"یشوندو پ» خط«به معناي "Lira"تین تشکیل شده است، کلمه ال

عاتی را شود. خواننده اطالخصوص باز میداستان کوتاه در واقع روایتی است که در یک زمان بهگرفته که گاهی در متن، مکتوم مانده بود. براي مثال کسی احتمال دارد تعجب کند و یا نداند که از کجا

تواند شود و آیا نمیتلفن است و به چه دلیل شماره، اشتباه گرفته مییا چه کسی در پایان داستان، پشتکند؟ چرا که مرگ مایه شومش را در سراسر م میگزارشگر بیمارستانی باشد که مرگ پسر را اعال

داستان به برکت جزئیات تکراري گسترده است، مادر لباس سیاه پوشیده بود. در راه برگشت به خانه، پر در نیاورده بود و یادآور پسر است که شوند که هنوز کامالرو میاي کوچک روبهندهآنها با مرگ پر

ش کرده بود مرتکب خودکشی شده که او نیز براي پرواز تالما در جریان آن قرار داده شده بودیم و ایننها را رمزگشایی شوند که خواننده آهایی میاست. نمادها که در تیتر اشاره شده بودند، در داستان نشانه

پرمخاطره، «کند. فعالیت ترجمان و تفسیر خواننده همانند تجربه جنون است که بنابر نظر دریدا، میدارد.است. ادبیات رازش را نگاه می» انگیزماجراجویی، شبانه و حزن

اش را، گاه نخواهیم دانست که چه کسی در پایان داستان تلفن کرد و جنون معماییما هیچترتیب داستان کوتاه در گذر زمانی تواند با افراد عاقل و عادي ارتباطی برقرار کند.بدینکه پسر نمیاین

رسد، براي یک روز کوتاه در زندگی یک زوج، با انتظار و خاطراتی که برمالاگرچه کوتاه به نظر مید ودر بیمارستان براي پرستار منتظر ماننشود، بلند است. آنها در مترو به دلیل خرابی منتظر میمی

Page 29: Literary Criticism Based on the Social Psychology

[email protected]@gmail.com

٢٩

اند. همچنین زمانی خواننده از اي مبهم، تهدیدکننده و نامطمئن مواجهمانند. از طرفی آنها با آیندهمیشود خاطرات شخصی کند ودر خاطرات غرق میشود که مادر آلبوم عکس را وارسی میگذشته آگاه می

طراتی که با مراحل تدریجی زندگی پسر از هم متمایز از روس، آلمان، آوارگی و مهاجرت و نیز خازمانی که او دهد. مثالشوند و هر عکس یک مرحله از تغییر و تکوین تدریجی بیماري را نشان میمی

ترسید. در کرد و در چهار سالگی، از حیوانات میها نگاه مییک بچه بود، با تعجبی فراتر از بیشتر بچهخوابی کرد و از بیها و پاهاي انسانی نقاشی میآوري پرندگان را با دسترتشش سالگی او به شکل حی

ها مادر را به کشید. بنابراین بازتاب عکسها رنج میبرد. پس از آن بود که او از فوبیا و ترسرنج میرش آگاه یم، او را از بیماري پسانداخت، اینکه چیزي در آنها بود که از پیش با خود نمایی عالشگفتی می

طوري بود که پسرش به طور تدریجی در مراحل رشدي خود، نشان مو همانساخت و آن دقیقا موبهمیبندي هم نشده گذاري و طبقهمی داد. اگرچه زمانی براي آغاز بیماري وجود نداشت، حتی بیماري او نام

ه بسیار ذهنی را درك دهد که یک تجرببود. یادآوري گذشته و تاریخ به خواننده این اجازه را میاعتنایی ف بیوه بر این راوي در به نمایش درآوردن هیجانات خانواده اصرار زیادي دارد. برخالنماید.عال

او فشار زیاد و «برد، آنجا که او سوار اتوبوس بود اش آشکار است، مادر رنج میپسر که انزوا و پس رويکرد که او و همسرش باید به پایان دردي فکر میج بیو شب هنگام به اموا» هایش را احساس کرد.اشک

اي پایان از طرف خداوند بزرگی که پسرش را با شیوهدلیلی یا به خاطر چیزي دیگر، رنج بکشند. درد بیحد و حصرش که جهان را دربرگرفته بود و از هاي بیداد، از میزان مهربانیباور نکردنی آزار می

چنین با در هم شکستن (تلف کردن) عزیز آنها به جنون تغییر شکل نسرنوشت این مهربانی که اییافت (...) بله، ادبیات قادر به مکاشفه عمق هیجانی بیماري است.می

که والدین نتوانسته بودند بیماري پسرشان را تشخیص دهند، آنها فکر کرده بودند که با وجوديناباکوف » انگیزندوش و با استعدادي است که شگفتهاي باهغیرعادي بودن بچه«هاي او به مانند ترس

ارائه کرد، به شدت با این چنین همخوانی 1941که در دانشگاه استانفورد در سال در یک سخنرانیکند و عنوان مثال در نیچه، ون گوك و آرتود و ... مخالفت میبهاز نبوغعنوان فرمیاي از جنون بهکلیشه

اي است الهام، تجربهعظیم عقلی و روانی است. اگرچه او قبول دارد که احتماالمت نبوغ سال"گوید: میتواند آن را شود، اگرچه دیوانه میمشابه با جنون ولی بنا به گفته او، هنرمند به خلق جهانی نو نایل می

نیز معتقد است، ادبیات تندرستی بخش است و کسی واقعا » دلوز«فیلسوف فرانسوي "تجزیه کند.اش بنویسد.تواند با روان رنجورينمی

بنا به گفته او، نویسنده بیشتر یک پزشک است تا یک بیمار، دکتر خودش و جهان پیرامونش رساند واین آفریند، زبان را به انجام میدهد: نویسنده از میان خطوطی که میاست. اگرچه دلوز ادامه می

رسند، از ها به هیچ میی هذیانی شد، دیگر یک مسئله بالینی است، کلمهرساند ... اما وقتاو را به زبان می

Page 30: Literary Criticism Based on the Social Psychology

[email protected]@gmail.com

٣٠

آورد، از شود مگر شب و جنون که چیزي را به وجود نمیشود یا شنیده نمیآنها هیچ چیزي دیده نمی» فقدان کار است«نظر فوکو، جنون

آمیز خودکشی پسر والدینی بوغهاي نشدهد به جز تالدر این داستان کوتاه چیزي روي نمیاند، آنها آنها کادوي تولد پسرشان را انتخاب کرده«کنند: گیرند و انتخاب میعکس او تصمیم میکه بر

توجه و خاموش است. گفتن هیچی در اما پسر بی» اند که پسرشان را به خانه برگردانند. تصمیم گرفتهي شبانه و شب جنون با بازي یکریز بین روشنایی و کند. فضااینجا مناسب است. او هیچ کاري نمی

شود.اگر دلیریوم بیمارگونه به شب مربوط است و اگر آور و عظیم، به نمایش درآورده میتاریکی وحشتهمین دلیل وقتی مادر به شب مشابه نزدیکی مرگ است، بنابراین دیوانگی آرزویی است براي زندگی. به

کند، او هم در واقع با آن رهگذر احساس همدردي نه یک پیرزن گریه میکند که بر شارهگذري نگاه میکند.می

آسا در کار ناباکوف آسا وارد شده بود. شوك معجزهشود، اساسا شوك معجزهبه ما گفته میکه گوید لو آگاهی، زیبایی جادویی و سحرانگیز جهان و زندگی است. بنابراین اگرچه بیمار میمشابه تال

آویزي براي ناباکوف در اش امیدوارند تا به این طریق دستآرزویی ندارد، والدین او هنوز به بهبوديمیل به زندگی باشند.

خواست در جهان خود سوراخی دانیم، پسر میهمچنین جنون، زندانی است نمادین. زیرا که ما میزیرا بنا به نظر دریدا، ادبیات بر حقیقت » تفاوت استبنابراین ادبیات از جنون م«بکند و از آن بگریزد

آشکار نماید و و برعکس آن در جنون ، زبان فرو خورده و لت دارد و قادر است هر چیز پنهانی را دالوگو سرکوب شده است و به گونه اي منتظر رها شدن است. بنابراین باید کسی سعی کند با جنون گفت

کند، به آن نزدیک شود و در عین حال به جهت توانا بودن در زندگی از آن دور شود. نویسندگان این را کند و در هر حادثه از این صحبت می» اودیس«از » جیمز جویس«مثال وقتی عنواندانند. بهخوب می

سازد. یه بسیار نازکی او را از جنون جدا میپروا است که تنها الکتاب آنقدر بیاش با کسی ممکن است به جنون گرایش داشته باشد. اما باید قادر به حفظ فاصله شخصی

و اما این «... نویسد: دهد و میان چیزي است که دریدا درباره آن توضیح میجنون باشد. و این هماي که خودش را با تواند تنها در گسترهآمیز گفتار ممکن است و میکننده و تحریفرهایی مسخ

ترین همجواري و قرابت ممکن براي سوء بزرگکند، ادامه داشته باشد وراسخ و هشیارانه حفظ میعزمیوگو با خودش کنندگی بگوییم، گفتهمین بس که درباره مسخده در به کارگیري از گفتار باشد.استفا

ناپذیراست و این کافی است که بگوییم زندگی. و زندگی یعنی گفتار. بنابراین عنوان مسخی تقلیلبه»زندگی حرکت به دور از خاموشی مرگ است.

Theاین مطلب ابتدا در مجلهمنبع: french review symaps, توسط نویسنده به چاپ رسید ودر اینجا ترجمه شده است.» ژاکلین همویت«منتشر شد و با اجازه psyartسپس در سایت

Page 31: Literary Criticism Based on the Social Psychology

[email protected]@gmail.com

٣١

اودانگی کوندراییج

نگاهی به آرا و آثار میالن کوندراهاي دیگر، با مان هم چون بسیاري کشوره در بدو ورود به کشورهایی است کمیالن کوندرا از چهره

برجسته استقبال عظیم خوانندگان روبه رو شد. خواننده ایرانی بخشی از جهان خود را در آثار این چهرهپور، زنده هایی از دکتر پرویز همایونترجمهبیند. این نویسنده در ایران به مددربع پایان قرن بیستم می

دنبالباداریمسعیکوتاهگزیدهایندرواستشدهشناخته…یاد احمد میر عالیی، فروغ پوریاوري و به آثار وي بنگریم.مفاهیم بنیادي روانشناسی اجتماعی، تاریخی نمودن

Page 32: Literary Criticism Based on the Social Psychology

[email protected]@gmail.com

٣٢

اصطالحی است که در اصل توسط هایدگر براي » فاصله شخصی«کند، تماسی را از هم جدا میهاي غیر ي گونهمشخص ساختن فاصله ثابتی که اعضا

به کاربرده شد که شاید بتوان آن را محیط یا حباب حفاظتی کوچکی فرض کرد که دارد و چنان که ادوارد. تی. هال یک موجود زنده بین خود و دیگر موجودات نگه می

ر احساس موقعیت همجواري تا حدودي از امکانات حاضر د«گوید: مردم شناس میتواند نسبت به عضو دیگر، واقع در محیط پیرامونش رابطه با آن چه هر عضو می

»تواند افراد دیگر را نگه داشته و یا بگیرد.شود. در این فاصله، شخص میانجام دهد، ناشی میتواند داشته باشد و همه هاي متعدد می) ریشه در فرهنگProximics(هاهمجوارينام

گیرد که بخش عظیمی از آنها مشترك است و بخش دیگري از آنها ریشه در ایل فرهنگی را دربر میقبها نکته سنج هستند که به تفسیر و تحلیل درست ها و اروپاییها دارد. چرا که مثالً آمریکاییتناقض

و به عدم فهم، کج هاي فرهنگی ریشه در فرا آگاهی افراد دارد کنند. تفاوترفتاري یکدیگر افتخار میانجامد. تنها با شناخت روابط درون الگویی هاي شخصی میمنشی و یا عدم عالقه و سوء تفاهم

اي اگر بخواهیم توان به درك عمیق خود و دیگران دست یافت. با چنین مقدمههاست که میهمجواريیابیم. گران چنین روابطی میحلیلتردید او را یکی از روشنفکران و تآثار میالن کوندرا را بررسی کنیم بی

وقتی «دهد که: نیست و توضیح می» همدردي«کند که بحث ها تکرار میهایش باراو در یکی از مصاحبهشود که کنند و همین باعث میها جنبه سیاسی پیدا میآید، تفسیرفرهنگ تا سطح سیاست پایین می

داند آن جا گذرد، اما هنوز هیچ کس نمیچهل سال میدرك مردم از سیاست واقعی نباشد. از پیمان یالتاببینید، ما در اروپاي «گویم: چه گذشته است. این یک ادعاي احساساتی نیست. سرزنش هم نیست. نمی

اید، هیچ توجهی به رنج و بدبختی مرکزي به خاطر پیمان یالتا بدبخت شدیم و شما که هیچ ضرري نکرده، الزم نیست شما براي ما بجنگید و یا حتی اعتراض کنید. مسئله آگاهی نیستهمدرديما ندارید. بحث

» و درك استاجازه بدهید یکی از عناصر پویا، دینامیک و مدرن اجتماعی را که کوندرا بر آن تأکید می نماید ،

فرهنگی -معرفی کنم. پدیده اي که از دیر باز در اجتماع انسانی وجود داشته و روانشناسان اجتماعییوري "مانند "سیستم هاي بوم شناختی"و یا نظریه پردازان Vigotsky""بزرگی مانند ویگوتسکی

که یکی از شاخصه "chronosystem"-سیستم زمانی -تالش کرده اند تا آن را در "برونفن برنرخاصی نیست و هاي هر سیستم پویا و همیشه متغیر است، آنالیز کنند. این پدیده، وابسته به فرهنگ

یکی از الگوهاي فرهنگ ناوابسته است. به عبارتی در سرشت همه انسان ها وجود دارد و نامش ست."empathy"همدلی

Page 33: Literary Criticism Based on the Social Psychology

[email protected]@gmail.com

٣٣

است. اعمالی که دیگري از آن بهره مند "altruistic behavior"همدلی، محرك رفتار نوع دوستانه ) و در کودکان نوپا، 1998برگ و فابسایزن(می شود، بدون اینکه فرد انتظار پاداش از آن داشته باشد.

تغییرياینوبراي انتقال احساس هاي همدالنه خود که بیشتر به کلمه ها تکیه می کنند به کار می روداست فکورانه. پس یک همدلی فکورانه رخ می دهد و زمانی که توانایی پی بردن به نقطه نظر دیگران

لی افزایش می یابد. با این حال همدلی یا احساس کردن همراه با بهتر می شود، پاسخدهی از روي همدمتفاوت است. "sympathy"دیگري و پاسخدهی هیجانی به شیوه مشابه، با همدردي

همدلی هیچگاه به همدردي که احساس نگرانی یا تأسف براي مصیبت دیگري است، تبدیل نمی ما دچار این آفت هستند و با پرورش و تحریک همدردي یا شود. متأسفانه بسیاري از داستان نویسان

دلسوزي سعی می کنند خوانندگان خود را از نظر احساسی فریب دهند. تذکر این نکته خالی از فایده نخواهد بود که این نوع رفتارها نه تنها منجر به تفکرزایی نمی شود بلکه با احساس انگیزي خواننده و

یر تفکر و عقالنیت اجتماعی را سد می کنند. مشکل اصلی این گونه داستان تحریک حس دلسوزي او مسها آن است که اساسا قادر به توصیف تعارض در شخصیت داستانی خود نیستند و بیشتر زاویه دید

بیرونی دارند.

بین خوشبختانه عمر این گونه داستان ها به اندازه عمر گریه و اشک هاي تحریک شده مخاطخود است و در دنیاي امروز و در عرصه جهانی دیگر خریداري ندارند و به مرور زمان نیست و نابود

می شوند و یا در بهترین شکل ممکن به صورت یک آیین کهنه در می آیند که تنها مورد عالقه گروهی ختگی تفکر و ساده فکر است و فرهنگ وابسته می مانند و راکد می شوند. اما همدلی موجب برانگی

راآنبیشتريحوصلهباوچیستهمدلیازمنظورببینیمعقالنیت اجتماعی می شود. اجازه دهیداحساس رویدادها و احساسات یک فرد دیگر -همدلی، توانایی قرار دادن خود به جاي دیگري.تحلیل

یشی و داستانی است به همان صورتی که آن شخص احساس می کند. چنین سازو کاري در ادبیات نمابه اوج می رسد. طوري که با تغییر زاویه دید بازیگر و مشاهده گر و قرار گرفتن در جایگاه فرد دیگر و

براي خفه "استورمز"ایفاي نقش او، همدلی افزایش می یابد. این همان روشی است که در آزمایش ح شده است و در روش دیگري که در کردن تعارض بالقوه در نطفه، یعنی پیش از اینکه اتفاق بیفتد، مطر

عرصه بین المللی به کار می رود، برنامه هاي مبادله فرهنگی است که بر اساس آن شهروندان یک کشور، در کشور دیگر زندگی می کنند.

Page 34: Literary Criticism Based on the Social Psychology

[email protected]@gmail.com

٣٤

وکرداشارهاست،همدلیحسایجادمستقیمنتیجهکهپرخاشگريکاهشوکارانهکمکتاررفافزایشعالوه بر این دو روش، ده ها روش دیگر براي افزایش همدلی فرد وجود دارد. به عنوان مثال می توان به فرد را درهم می ریزد و به آرامی از "egocentric"بودنمحوريخود،همدلیهم،آموزشمقولهدر

آن عبور کرده و فرد را به سمت دیگر خواهی، مشارکت و یک رفتار پیشرفته و مدرن اجتماعی سوق میدهد که سوگیري هاي شناختی و خطاهاي اسنادي را به حداقل می رساند که به این نوع همدلی می

گویند، همدلی کمک کارانه.و این آگاهی مورد نظر کوندرا شاید حاال بتوان تصور کرد که همدردي چه تفاوتی با همدلی دارد

رها ساخته و به یک فرا آگاهی در هم مالیستی همدردي هاي سانتیاو را از درگیر شدن با کج راههسبکی هاي چنین ارتباطی را به وضوح در رمان کشاند. رگهمی-هابه عبارتی فرهنگ-ها انسانجواري

زندگی سابینا با خیانت، «گوید: توان دریافت. چنان چه کوندرا میمیبار هستییا تحمل ناپذیر هستیاي که خودش او را به ترك کشورش گذشته است. به گونهترك خانواده، عشاق متعدد و سرانجام

پذیري اي چندان خالی از تعهد و وفاداري و مسئولیتکند. منظورش زندگیمتهم می» سبکی هستی«ها ندارد. در مقابل، چهارمین شخصیت او، ترزا، همسر اخالقی است که دیگر هیچ پیوندي با زمین واقعیت

اي به شوهر هوس بازش دارد که سرانجام همین عشق، شوهرش را ائبهشوفادار توماس، چنان عشق بییابد، میشود و در بیمارستانی در سوییس، کار خوبیکند. شوهرش مجبور به ترك کشور میویران می

اما ترزا دوست ندارد در تبعید زندگی کند، بنابراین شوهرش را به سوي سرنوشت شومش در چک باز ترتیب، ترزا، نقطه مقابل سابینا، در تعهد پذیري و وفاداري و وابستگی به زمین، زیر بار گرداند. بدین می

و یا به عنوان نمونه» شود و نتیجه همان سرنوشت سابیناست.ناپذیر سنگینی و سبکی له میاخالقی تحملنها چشم انداز سابینا فکر کرد که در چه چیز با آنها اشتراك دارد؟ آیا آ«خوانیم: در بار هستی می

آورد، این پرسش در مشترکی داشتند؟ اگر از آنان پرسیده بودند که بوهم چه چیز را به خاطرشان میساخت. یا شاید هم عامل اشتراك فرهنگ هاي ناموزون و ناهماهنگ آشکار میبرابر چشمانشان تصویر

صور کنید اگر یک نفر چک ؟ آري، اما ت»یاناچک«و یا » دورژاك«باشد؟ اما فرهنگ چیست؟ موسیقی؟ شجاعت و جسارت » موسیقی دوست نداشته باشد؟ در این صورت، روح واحد چک باد هوا خواهد بود.

تواند ذره ذره از فاصله شخصی فاصله بگیرد و تا فضاي فرهنگی جوامع کوندرا در همین است که میاگر «ها بشنویم؛ او را در مورد فرانسوينزدیک شود و آنها را در برابر خواننده عریان سازد. مثالً تحلیل

بندي باید برمبناي تمایالت عمیق و هاي مختلف تقسیم کرد، مسلما این گروهها را به گروهبشود انسانکنند. هر بنیادي آنان باشد، تمایالتی که آنان را به سوي فعالیتی می برد که زندگی خود را وقف آن می

هاي جهان ـ در پاریس، در پراگ و حتی در ق دارد. اما تمام هنرپیشهها فرفرانسوي با سایر فرانسويپذیرد که محقرترین تئاتر شهرستانی ـ به یکدیگر شبیه هستند. آن کسی که بازیگر است از کودکی می

Page 35: Literary Criticism Based on the Social Psychology

[email protected]@gmail.com

٣٥

اش را براي مردم ناشناس به نمایش گذارد. اگر کسی به این کار بنیادي تن ندهد ـ که تمامی زندگیتواند بازیگر شود. این یک نوع موافقت تر از آن است ـ نمیستعداد ندارد و چیزي عمیقهیچ ربطی به ا

» بنیادي است ـ نه استعداد است و نه تبحر ـ

زند که بی شباهت بینیم در بخش دوم، او از یک موافقت بنیادي حرف میطوري که میهمانداستان نویس و هم یک فیلسوف، مدام به طرح مسئله به توافق فرهنگی نیست و کوندرا در مقام یک

ترین نمونه اندیشیدن است. در نظر بسیاري از مردم، حل مسئله عالی«پردازد و به تعبیر آندرسون: میاي براي این کار در اختیار کوشیم به هدفی برسیم ولی وسیله حاضر و آمادهدر کار حل مسئله می

تر تقسیم کرد تا هاي جزییها را نیز به هدفها و این پاره هدفهدفنداریم. باید هدف را به پاره پردازد. و کوندرا به بازنمایی مسایل می» سرانجام به سطحی برسیم که ابزار دستیابی یاري ما مهیا شود.

کشاند. اما در همین شکاکیت این طور شکافد به یک شکاکیت میها را میو ما را هم چنان که پاره هدفها، صفات و هاي داستان را در نیمه راه رها کند. مثالً از دید او تمام موقعیتت که شخصیتنیس

رسند.ها، شخصی یا سیاسی، به پایان راه خود میشخصیتپس تا به حال موضوعاتی چون الگوي همجواري، توافق فرهنگی،شکاکیت فلسفی و اندیشیدن را

عمومی و دو مورد دیگر به یک حالت بینابینی یا می توان گفت حوزهبرشمردیم که دو مورد اول به توان آنها را زیربناي شناخت کوندرا از هستی دانست. که حوزه خصوصی اشاره دارد. در هر صورت می

اي است که ذهن کوندرا را آیند. خانه و دور از خانه بودن دغدغهگردهم می» خانه«در چیزي به نام براي من، خانه واژه مبهمی است. شاید خانه فقط یک «گوید: ست. آن طور که خود او میمشغول داشته ا

توهم و اسطوره است. شاید ما قربانیان این اسطوره باشیم. شاید تصور ریشه داشتن، صرفا یک افسانه است.

کند تاخودش را یسابیناي سبکی تحمل ناپذیر هستی را نگاه کنید. سابینا چکسلواکی را ترك مخواهد از خانه بگریزد. اما این یعنی چه؟ از خانه کند. میاش میهایش خفههایش رها کند. ریشهاز ریشه

بگریزد یا از یک کشور سرکوب شده یا از سنگینی هستی، براي ترزا، هرچیزي فراتر از خانه، مرده و کنیم به تفکیک ی و الگوي همجواري، نگاه میگرداند به فاصله شخصو این خانه ما را باز می» خالی است

آن کسی که استعداد دشوار همدردي (احساس مشترك) : «بارهستیهمدردي و حفظ حریم شخصی درکند، زیرا زندگی خصوص دیگري محترم است و نباید ترزا محکوم میرا دارا نیست، به سردي رفتار

»د.هاي خصوصی است، باز کرهایی را که محتوي نامهکشواین هشدار کوندرا به حفظ حریم خصوصی و بازتاب شخصی آن در جاي جاي آثار او منتشر است. خوب، شاید تعبیر چشم واحد مراقبت کمونیست به ذهن بیاید. اما واقعیت آن است که همان طوري که

ها و شخصیتدر ابتدا گفته شد، اندیشیدن و توافق فرهنگی اصل زیربناي در کنار هم قرار گیري

Page 36: Literary Criticism Based on the Social Psychology

[email protected]@gmail.com

٣٦

دلیل نیست که کشاند و بیهاي ناشی از هر رفتار دیگري میهمجواري آنهاست. و آنها را به ریز رفتارگوید:دبلیو.اچ. آدن می سی اینچ از بینی منحدود« رودمیفراترمنشخصیتمرز استمحدودهایندرکههواییو استمنبهمتعلقجملگی غریبهايدوستی،بهخوانمتمیخسته،هايچشموجودبا نگذريرهاینازگستاخانهکههشدار ».زخمیتوانلیکمرا،نیستسالحی

شود. مفهومی که نه به خانه است که به تعبیر هایدگر با درهم ریختن آن عشق زاییده مینوعایندرواي که نه قرار چهارگانه که یاد کردیم در بستر خانهواسطه همدردي بلکه به دلیل همان عناصر

زبان «گیرد. و به تعبیر خود او: برسکویی داشته باشد بل در شخصیت ما ساخته شده باشد، شکل میپس از اینکه آدم احساساتش را با «و به عبارتی » کند.عشق، زبانی است که رفتار نادرست را توجیه می

» ماند.شق میشکاکیت زیر و رو کرد، فقط ع

آمیزد. عشق در نظر او یک ترکیب ماهوي نیست. بلکه تن وروان و کوندرا عشق را با شوخی میبه عنوان اشغال ذهن تغزلی آگاهی نسبت به آن در حیطه اندیشه و شکاکیت است. تصور او از عشقاست.. هنرمندان و » ودانگیجا«انسان توسط شخصی دیگر، برداشت زیبایی است و این همه در میل به

کنند در ذهن کسانی که دارند و آرزو می» جاودانگی بزرگ«سیاستمداران در نگاه کوندرایی میل به یک شناسند، پایدار بمانند که اند، جاویدان بمانند. دیگران نیز مایلند در یاد کسانی که میآنان را نشناخته

نخستگروهدر…میم. گوته، بتهوون، همینگوي، ناپلئون وبنا» جاودانگی کوچک« شاید بتوانیم آن را آرزويوجودبااما. دومگروهدرـسیاستمدارنهوهنرمندیمنهکهـماهمهوگیرندمیجاي

» محاکمه ابدي«جاودانگی، همینگوي از اینکه جاودانه شده است، راضی نیست و گوته نیز جاودانگی را هاي او، این همه کتاب درباره مناك است که چرا به جاي خواندن کتابنامد. همینگوي از این خشمی

گذراند.شود و حتی پس از مرگ او را آسوده نمیزندگی خصوصیتش نوشته میهایش را نخواند، اما پرگویی درباره جزییات زندگی خصوصی وي شاید روزي برسد که دیگر کسی کتاب

برابردرکهاستآندربشرناپذیراصالحناپختگی«: گویدمیگوته…همیشه ادامه خواهد داشتس از پهامدت«یعنیمرگ،ازپستنهاونداردراکاراینتواناییبشر»!بمانیماعتنابیخویشتصویرکند. چنین نیرویی پیدا می» مرگ

جواريهاست: الگوي همرمان کوندرا یکی پس از دیگري مشخص کننده چنین چینشی از انسان

Page 37: Literary Criticism Based on the Social Psychology

[email protected]@gmail.com

٣٧

اي از نوع خود که (جداي از همدردي)، توافق فرهنگی، شکاکیت فلسفی، اندیشیدن و آگاهی در خانهرسد آفریند که به نظر میزاید و عشق، میل به جاودانگی دارد و این همه را کوندرا چنان میعشق میر این سیر، هر یک، ها تنها در خدمت اکتشاف یک موضوع هستند. مثل آگاهی از بدن خود و دشخصیت

کنند.باز دور یاد شده را طی می

رمان در نظر او نگریستن به چنین موضوعاتی است که گاه خود نویسنده بر آن آگاه است و گاه راچیزيتواندمیرمانمعتقدممن…«استنباط محقق و خواننده چنین خواهد بود و کوندرا می گوید:

برايمسلمازیرانیست،جامعهتوصیفرمانهدف…گفتتواننمیدیگرشیوههیچبهراآنکهبگویدستالینیسم را بکوبند. چون اتااندنیامدهنویسانرمان…تاریختوصیفیا. هستبهتريهاياهمکاراین

توان میاي است که با آنهاي خود این کار را بکند. اما رمان تنها وسیلهتواند با اعالمیهنیتسلین میسولژهایش تشریح کرد، نشان داد ، تحلیل کرد و پوست کند. من هیچ فعالیت وجود انسانی را با تمام جنبه

فکريهاينظامهمهباارتباطدررمانزیرا…شناسم که داراي این توانایی باشددیگر روشنفکري را نمی.استصداییچنداینخالقکوندراو».داردذاتیشکایتنوعی

Page 38: Literary Criticism Based on the Social Psychology

[email protected]@gmail.com

٣٨

همنوایی ناتمام یک پازل در هم ریخته!

نوشته رضا قاسمی ها همنوایی شبانه ارکستر چوبنگاهی به رمان اي از لتهاب لحظهکه دامنه اهاهمنوایی شبانه ارکستر چوبدر فضاي بسته گیرد و در این ماجرا، راوي که تحت ایستد، قتلی صورت میگسترش باز نمی

بازجویی قرار دارد، احتماال نه فقط مظنون اصلی، که مقتول هم هست. در این تواند اهمیتی غیر متنظره زمینه وهم انگیز، هر چیز کوچک و پیش پاافتاده می

پیدا کند.درند و هاش از هم میاي چه طور حدقهوقوع فاجعه را حس کرده باشد. دیدهمثل اسبی که پیشاپیش«

کشد و اي چطور شیهه میکند توي منخرین لرزا نش؟ دیدهخوفی را که در کاسه سرش پیچیده باد می» کوبد به زمین؟سم می

هاي دد به چاپاست. نوشته رضا قاسمی که با وجود جوایز متعهاهمنواي شبانه ارکستر چوباین آغاز آن چنانی نینجامیده است. هرچند تیراژ آن چنانی براي یک اثر و نویسنده آن به منزله رسیدگی و بلوغ

اثر نیست، با این حال اشاره به چند نکته خالی از فایده نخواهد بود.در فرانسه در طبقه ششم واقع » اریک فرانسوا اشمیت«داستان، در ساختمانی متعلق به » فاجعه«واقعه یا

هایی مهاجر از ایران و یکی اهل گذرد. مکانی است مانند یک پانسیون با چندین اتاق تو در تو که آدممیچک و سه نفر هم فرانسوي در آن ساکنند و به واقع در کل داستان این ماهیت مکانی ساختمان اریک

هاي داستان در این شخصیتفرانسوا اشمیت است که همچون جایگاهی رو به زوال و فروپاشی است و آیند و هر یک رویاي خود را در سر طبقه تلف شده به زندگی خود در چنبره مرگ و نیستی گرفتار می

پرورانند.می

Page 39: Literary Criticism Based on the Social Psychology

[email protected]@gmail.com

٣٩

خواهد عدالت را در محدوده این ساختمان شش طبقه برقرار کند و آن اریک فرانسوا اشمیت میاي اریک فرانسواي ساده دل! کاش تو هم آه، «گوید: اش میقدر مهربان هست که راوي داستان درباره

ها، دلی داشتی از سنگ. در آن صورت طبقه ششم ساختمانت مأمن ما ستمگر بودي یا، مثل خیلیشد، مفت و ها بود از آن به عنوان انباري استفاده میشد. در آن صورت این اتاق بغلی را که سالنمی

ر آن صورت، ما با وجود آن همه فالکت و بدبختی، این چنین دودستی به دادي. دمجانی به پروفت نمیچسبیدیم یا دست کم بعد از آن شب شوم هفدهم سپتامبر جل و پالسمان هاي زیرشیروانی نمیآن اتاق

رفتیم به یک خراب شده دیگر.کردیم و میرا جمع میهاي زیر شیروانی هم چون ا به آن اتاقکردیم، میا، اصال، اگر تو هم ستمگر بودي ما این جا چه می

رفتیم که به رنگ پوستمان، به اصل و نسبمان کار نداشته کردیم. کجا میاي آسمانی نگاه میمائدهخواستی. تو از کسی الضمان نمیرفتیم که از ما اجازه اقامت نخواهند؟ تو از کسی وجهباشند؟ کجا می

هم ان ساختمانهاي مقیم دره رویاي کالنتر یکی دیگر از ایرانیو البت» خواستی.گواهی دریافت حقوق نمیبرقراري عدالت در این طبقه بود. شخصیتی که حضورش گاه و بیگاه همراه زنش در جریان داستان

» قم«چیزي به جز یک شخصیت مبهم و به زعم بعضی جاسوس نیست. رویاي سید که خود را اهل هاي روزي همه اتاق«شد این بود که نمایانده می» رم«یعنی » غم«ه گفت کدانست و آن را طوري میمی

» تر کند.تر و بزرگاین طبقه را تصاحب کند و با برداشتن دیوار میان آنها فضاي حیاتی خودش را بزرگکه مثل بازجویی در برزخ پس از مرگ » فاوست مورنائو«هاي دوست صمیمی راوي که براساس گفته

شود که او با دروغ و مشخص می» سید عمر کوتاهی داشت.«کند: او سئوال و جواب میراوي، نویسنده ازاش هم ساختگی بوده و و فریب سعی در رسیدن به اهداف جدیدش داشته است وحتی ناراحتی قبلی

براي لذت بردن از زندگی دختر دربه دري که سابق بر این معشوق راوي بوده است و حاال پیش اوست توجیه کند که البته او هم از همین » آنییس «که بتواند حضور او را در کنار همسرش » نارع«یعنی

این بود که با ساختن نیم طبقه چوبی، براي ساکنان این » فریدون«میرد. رویاي ناراحتی قلبی ساختگی میدوازده اتاق این ها را دو برابر کند. و رویاي پروفت این بود که روزي هر کدام ازطبقه سطح مفید اتاق

طبقه یک حواري داشته باشد و راوي بدون هیچ رویایی و تنهاگویی قرار بود براي پروفتی که به زغم ي هاها، ردي از رویاخویش ماموریت داشت او را بکشد، نقش یهودا را بازي کند. در مسیر این رویا

سایر » بندیکت«بر اینکه غیر از بینیم و همین نمونه شاهدي است مهاجرین چک و فرانسوي را نمیخواهد شخصیت ها نقش بسزایی در داستان ندارند. در واقع باید گفت برخالف نظر رضا قاسمی که می

این نما بیانگر وضعیت کل مهاجرین باشد و بازتابی از آن را در جهانی که بر آن هستیم ارایه دهد، تنها جهان خود که درمهاجرت به سر می برند با کر بودن اریک ما روابط متقابل ایرانیان مهاجر را به منزله

بینیم. فرانسوا اشمیت و فراموش کاري ماتیلد (صاحبان فرانسوي این ساختمان) می

Page 40: Literary Criticism Based on the Social Psychology

[email protected]@gmail.com

٤٠

شود گفت، فرضیه تقابل و هم جواري شود آن چنان که میتر میبا این بیان دایره نقد ما کوچک. بلکه هم جواري ایرانیانی راداریم در محیطی غیر از زادگاه خود. فرهنگی در این داستان در میان نیست

و بیماري پارانوئید انجامیده است و مخاطب روایت را بر » خودویرانگري«زادگاهی که براي راوي به یک کند. قاسمی با بیان این مرگ و نیستی در همان اوایل تم ترس و دلهره قتل از پیش تعیین شده دچار می

روي آورده است و پازلی که براي پیشروي داستان برگزیده است، پازلی است » مدرن«اي شیوهرمان به بنا نهادند. » آلن رب گریه«هایی در ادبیات داستانی هم چون که مدرنیست

هایی به سبک در دو جاي داستان ما را به داستاندیگري از خود دیدناما توهمات راوي و گرداند. (یک جور درهم آمیختگی رئالیسم اجتماعی با فانتاستیک) این که چطور سیاق بورخس باز می

گیري آن توجه داشته باشیم. انسانی که به دلیل داستان را مشخص کنیم، ناچاریم به هسته بنیادي شکلتواند دوست داشته باشد و عشق براي او معنایی ندارد. مهاجرت و تحمل مصائب آن، حتی دیگر نمی

» خود ویرانگري«العمل بخشد، راوي عکسمی» م الف ر«حتی با وجود اغراقی که نویسنده در شخصیت هاي طنز هست که در هایی با رگه) جزو غالب داستانExaggerationدهد. البته اغراق (را نشان می

استان هماهنگ باشد. این داستان هم البته طنز وجود دارد. اما این اغراق وقتی قابل قبول است که با تم د» م الف ر«تنها جایی که این اغراق به نظر بیش از حد روایت داستان است جایی است که به زبان

جا را پوشانده بود. در آن سرما شب را ناچار بودم روي قله صبح کنم. برف همه«گوید: معشوقه راوي میدو تخته سنگ آتشی به پا کردم. و تاریکی به هر زحمتی بود مقداري شاخه جمع کردم. وسط شکاف

خواستم بمیرم ـ بی آن که تو را ببینم. گفتم شعله که باال گرفت، دیدم ماري چنبره زده است مقابلم. نمیهایش سنگین شد. دم من در مار گرفت. در ام ـ خواندم . نیشش را در کشید، خواندم. پلکنه کم از نی

»تو نمی گیرد!ها اشاره ها و باربیماري آینه او بار» اشآینه«گردیم به شخصیت راوي و بیماري یبا این همه باز م

تواند ببیند و تئوري خاصی براي آن دارد که این آینه شود. آن طور که راوي خودش را در آینه نمیمیا نشان دهد که بیجان باشد و تا زمانی که نمرده است این آینه هم او رتنها زمانی چیزي را نشان می

بیند که دو خط سرباال مثل دو ابروي شیطانی روي رسد خود را پیر مردي میدهد و وقتی به قتل مینمیاز « گوید: می» م الف ر«داد و زمانی که در مواجهه با پیشانیش سبز شده بود و به او هیبتی اهریمنی می

فتم کاري کنم که به سرعت پا به فرار اینکه رویاهایم را ضایع کرده بود خوشم نیامدو ناگهان تصمیم گر»شما مرا در آینه می بینید؟«بگذارد. مستقیم به چشمانش خیره شدم و گفتم:

ـ چطور؟»بینم!من خودم را نمی«کنم، گفتم: طوري که انگار از جذام صحبت می

»ـ من هم همین طور!گیرد.میو این همان نقطه خالفی است که بر این منطق ساختگی شکل

Page 41: Literary Criticism Based on the Social Psychology

[email protected]@gmail.com

٤١

هاي زمانی چیزي است متفاوت از نکته دیگري که بر آن تاکید دارم این است که در هم ریختگینویسنده به نظر قصد دارد با تکرار این موضوع از دهان راوي که من دچار بیماري ». هاي زمانیوقفه«

گیرد پیش او را دربر میام، با خواننده بازي فضاي ذهنی را در تناسخی که همه محیطوقفه هاي زمانیهاي زمانی است و فراموشی که معموال برد. غافل از آنکه، آنچه براي خواننده عیان است، درهم ریختگی

آید و حساسیتی که نویسنده با سعی میبراي بیماران اسکیزوفرنی و یا دچار بیماري آلزایمر پیش مینماید:( تنها عالیمی که به کمک آن ح تصنعتی میرواست که به وضوخواهد در قالب راوي بگنجاند چنان

اش بود که توانستم طرح مبهمی از شخصیتش رسم کنیم یکی صداي ناخوش صاف کردن سینهها میاش با دیوار (که شد)، یک صداي گاه گاهی برخورد تختخواب چوبیهرچند دقیقه یک بار تکرار می

اي ک هم صداي گاه گاهی افتادن چیزي مثل تیلهتوانست نشانه نشستن یا برخاستنش باشد) و یمی».آمدمیمناتاقسمتبهراهروتهازدمپاییجفتیک«: گویدمیکهجاآنیا»…اي به زمینشیشه

کردم، در همان نگاه اول، چشمم به معایبش هیچ چیز برایم شکوهی نداشت و به هرچه نظر می«یاشخصیت اول «گوید: شود که میمانی به چیزي متفاوت بدل میاما هسته درون نگر شخصیت ز» افتاد.می

یا آن جا که » (رعنا) زیبا، با هوش، سرزنده و خوش مشرب و من عاشق همین شخصیتش شده بودم.اي بودم که نهایت بود. من سایههاي من بیاگر او سه شخصیت داشت تعداد شخصیت«گوید: میرساند که نویسنده با وجود خواست خود که فضاي ند نشانه میاین چ» توانست قائم به ذات باشد.نمی

یک بیمار پارانوئید وافسرده را توصیف کند، در واقع یک هنرمند یا یک نویسنده دچار روانپریشی را آفریده است.

آن اند حضور داشته باشند بیتوانستهشاید این استدالل در این جا مطرح شود که هر دو آن ها مییابیم ه اشکالی براي نویسنده باشد. ولی مسئله این است که ما نتیجه دوم را از الیه پنهان شخصیت میک

افتد ندارد و خواننده دودل شود که خود راوي چندان تسلطی به تمام اتفاقاتی که میو مشخص میباشد و ش میماند که پس فضاي نوشته کدام است، آیا با فضایی از جنس شخصیت اصلی قابل گسترمی

یا یک فضاي خیالی دیگري است که در ذهن نویسنده جریان داشته که در این صورت انتخاب زاویه براي این داستان مناسب نیست هرچند شاید این گونه به نظر برسد که استفاده از من » من راوي«دید

قا فضاي این داستان با راوي که دچار خودشیفتگی نیست بسیار ارزشمند بوده است، اما باید گفت اتفاتوجه به انتظارات ما از راوي مهاجر دچار بیماري روانی آن است که دچار خودشیفتگی باشد.

شود بر شود ما با شخصیتی رو به رو شویم که نمیاما در واقع کم رنگ بودن این بعد باعث میبه نظر من این همان هدفی بوده که هاي ساختمان را حل کرد ودالیل او اعتماد کرد و معماي قتل

اي که توسط فاوست نویسنده به دنبال آن بوده است. معمایی که حل نشده باقی بماند. حتی در محاکمهاوري این نکته اینجا الزم است ماند و یادمورنائو و رفیقش به دلیل همین درهم ریختگی نامشخص می

هاي پنهان تواند الیهارد. این جا فضاي دیگري است که میند» کافکا«که این محاکمه شباهتی به محاکمه

Page 42: Literary Criticism Based on the Social Psychology

[email protected]@gmail.com

٤٢

هایش به توان نادیده گرفت که تسلط نویسنده به زبان داستان و اشارهدیگري را هم درآن یافت. و نمیادبیات کهن باعث شده است که متن جذابی در برابر خواننده قرار گیرد. متنی که به نظر بیشتر به

ها که به دلیل مهاجر بودن ماند. طنز و خصوصیاتی چون بازي با اسمویی درونی میاي با تک گنمایشنامهآید جزو نقاط قابل توجه است.ها واقعی به نظر میآدم

گیرد. اول آن که نویسنده در سه حالت جاي میهاهمنوایی شبانه ارکستر چوباما وجه مصنوعی بر راوي داستان الگویی از همجواري فرهنگی را بازیابیم که خواسته است تمهیدي بیندیشد که با تمرکز

توان گرفت. مثال اگر به اي را نمیبا توجه به عدم امکان باز کردن زاویه دید من راوي، چنین نتیجهشخصیت محوري داستان » گانین«بینیم آن جا نوشته والدیمیر ناباکوف مراجعه کنیم، میماشنکا رمان،

کند آن هم در یک پانسیون و همجواري فرهنگی جاي هاي دیگري زندگی میبعیدياست که در میان تهایی که هیچ یک وضعیت نرمالی کند. ولی در این جا آن هم با شخصیتخود را در میان آنها باز می

دهد.ندارند، اگر دقت شود تا پایان داستان وهم و تناسخ است که تم داستان را تشکیل میکه نویسنده با چنین فضایی ترس از یک واقعه را نشان دهد که با وجود آدمی نیمه دوم آن

آوري از قابل توجیه است. اما خونسردي وعدم واکنش به چنین موضوع دلهره» پروفت«دیوانه چون دهد که در این هاي دور و برش را دیوانه جلوه میاي است تصنعی که خود راوي و آدمراوي نقطهها محل استقرار دیوانگانی است مهاجر و یا مهاجرانی رو به اضمحالل و دیوانگی و با یک سیونصورت پان

که با نمودي از دور شدن از وطن در جاي دیگر و سرزمین مکان موقتی(نه آرمانی که اتوپیایی باشد)دیگر، هم ساز شود.

زه منطقی داستان را فداي و سوم آن که شاید نویسنده پس از خلق چنین شخصیتی، تسلط بر شیراهمدردي خواننده با سرنوشت شخصیت ها کند که این به دلیل امکانات محدودي که انتخاب نموده هم

رسد. ما در ادبیات هاي درونی بسیار و زبان داستان باورپذیر به نظر میچون من راوي و تک گوییپور آثار هوشنگ گلشیري، شهریار مندنیدرایم. حتیهاي این چنینی را بسیار دیدهداستانی معاصر نمونه

تواننمیکهداردمیبازاشتباهاتنوعاینازراداستانکههستدیگريابعادداستانایندراما. …وخورند که عالوه بر دریافت سطح بیرونی ادیده گرفت و چنان فرم و محتوا در بیانی ساده در هم گره مین

توان از درون آن بیرون کشید. اینجاست که شاید ل و وهم آلود بسیاري را میهاي پیچیده، سیااثر، الیهبینیم در صورت عدم چنین تعادلی معنی ها از آثار خودمان داریم و نمیآن استقبالی را که همه ما ایرانی

که از اي دچار چنین نقطه قوتی باشد، به دلیل آنرسد، وقتی نویسندهیابد. با وجود این، به نظر میمیهاي زیبایی، بیشتر به جایزه هاي اخیر به جاي نقدي اساسی بر چنین داستانطرفی متاسفانه در سال

شونمد که شناختن یک هایی چون ادبیات مهاجرت بسنده شده است، درست شناخته نمیها و تبلیغدادنکند.اثر و نویسنده آن در تفکر جمعی مخاطبین نقش اساسی را بازي می

Page 43: Literary Criticism Based on the Social Psychology

[email protected]@gmail.com

٤٣

اي که نبود!ها از قصهچه قصه

ي فاکنر در ایرانخشم و هیاهوهاي تطبیقی نگاهی به بررسی

ایم. یام فاکنر بودهنوشته ویلخشم و هیاهوهاي بسیاري بر رمان و تفسیرهاي گذشته شاهد نقددر سالهایی چون ي تطبیقی رمانهادر ایران آنچه رخ داده است از حد نقد و تفسیر اثر گذشته و شاهد بررسی

ایم. پرسشی که براي هوشنگ گلشیري با این رمان مدرن بودهشازده احتجابصادق هدایت و بوف کورتوانند با خشم و هیاهو مورد تطبیق قرار خواننده مطرح است، از این روست که چطور دو رمان ایرانی می

گیرند؟ نوشته زیر تنها قصد آن را دارد که دالیل تفسیري و تحلیلی هر یک از دو منتقد و مترجم مان، دکتر بهرام مقدادي و دکتر صالح حسینی را بازگو نماید و بیشتر بر آن نکاتی برجسته کشور

ی، تاریخی مورد توجه قرار می گیرد.پافشاري نماید که از منظر روانشناسی اجتماع

Page 44: Literary Criticism Based on the Social Psychology

[email protected]@gmail.com

٤٤

:خشم و هیاهواي از رمان خالصهاستفاده از چهار دیدگاه مختلف، در «از نظر دکتر هلن اولیایی نیا، خشم و هیاهوخصوصیت برجسته

) است.Compsonروایت فروپاشی خانواده کامپسون (براي فاکنر به همراه داشته؛ چنان که اشاره این تکنیک خاص، بدیهی است که ارمغان بزرگی

) به ذهن Benjyمتعدد او به آن، در چند سال اخیر، گواه این نکته است. با عبور از ذهن معلول بنجی ()، داستان Jasonاندازه وسواسی جیسون () و سپس، به ذهن متفاوت و باز بیQuentinوسواسی کونتین (

اهی پردغدغه و وسواسی دیگر، روایت شده است. سه بخش از طریق یک خودآگاهی، پس از خودآگ) Bowlingهایی از جریان سیال ذهن است و با وجود این چنان که الرنس بولینگ (نخستین، همه نمونه

»به آن اشاره کرده است، در حرکت، حال و هوا و تأثیر، بسیار با هم متفاوت هستند.گوید: است که میمکبثدر نمایشنامه » شکسپیر«ادبیات برگرفته از» خشم و هیاهو«کلمه

اي که اشاره» شود؛ سرشار از خشم و هیاهو، ولی پوچاي است که توسط ابلهی روایت میزندگی قصه«اي که راوي آن یک ابله است و اصال قصه است به روایت بنجی که بخش نخست داستان از اوست. قصه

) از مشاهدات، بوها، صداها و اعمال است که بسیاري از Fuguelikeنیست، بلکه ترتیبی فوگ مانند (خورند. بدین ترتیب هر هاي آشفته، با یکدیگر پیوند میمعناست، ولی توسط تداعیآنها به خودي خود بی

اند، روایت که رو به زوال نهاده» هاکامپسون«دیگر رمان توسط یکی از اعضاي خانواده یک از فصول».کدي«جز شود به می

که فرزندان آقا و خانم کامپسن هستند، برادران کدي هستند.» جیسن«و » کونتین«، »بنجی«هاي فاکنر، به علت تعهد و شخصیت«گوید: اي درباره آثار فاکنر میژان پل سارتر، در مقاله

اي تصویري الب استعارهچنان که سارتر، در ق» شان به گذشته، درمانده و سرگردان هستند.وابستگیدهد، دیدگاه نخست فاکنر مانند مسافري است که در یک ماشین در حال حرکت به پشت توضیح می

سرنظر دارد و شاهد دور شدن سریع مناظر کنار جاده است. از این دیدگاه، آینده در زاویه دید او جایی بیند که فقط گذشته را به روشنی میتر از آن است که دیده شود وندارد: زمان حال، کورتر و مخدوش

شود.به سرعت، از نگاه خیره و پروسواس او، دور میگلشیري شازده احتجابپردازیم به دیدگاه صالح حسینی درباره دورمان با این توضیحات ، می

فت و گوي گ«و اصطالح » جریان سیال ذهن«فاکنر: صالح حسینی با تاکید بر تفاوت خشم و هیاهويو رمان جریان سیال ذهن، پدیده قرن بیستمی است و «گوید: ، می»Interior monologueدرونی ـ

اند ـ جیمز جویس و ویرجینیاوولف در انگلستان، فاکنر در نویسندگان مشهوري که چنین رمانی را نوشتهها رایه شخصیتآمریکا و هوشنگ گلشیري در ایران ـ هر کدام براي در اختیار گرفتن موضوع و ا

توان گفت که جریان سیال ذهن یک شیوه واحد اند. به همین سبب نمیهاي متفاوتی به کار گرفتهشیوههاي چندي براي ارایه جریان سیال ذهن وجود دارد. صالح حسینی با است بلکه باید گفت که شیوه

Page 45: Literary Criticism Based on the Social Psychology

[email protected]@gmail.com

٤٥

لفی چون: شیوه روایت، عنصر، سعی در تاکید بر تطبیق آن دررمان دارد. در سطوح مخت4برشمردن هاي مهم دو داستان.مضامین، تصاویر پرمعنا و شخصیت

اند، دنیایشان پر از بازي و معتقد است، تا هنگامی که فرزندان کامپسن کودك» مضمونی«او از نظرزند. نخست ها را برهم مینماید و دنیاي بچهعشق و شور است. ولی ضایعه اندك اندك رخ می

میرد. ضایعه دیگر تغییر نام موري به بنجامین و پس از آن اخته کردن اوست. ضایعه رگ میمادربزگذرد دیگر (انحطاط) کدي است، هم او که براي بنجی و کونتین ، رمز زندگی و محبت است. دیري نمی

ور بینیم که براي دمیرد. پس از آن جیسن را میکند و دو سال بعد پدر میکه کونیتن خودکشی میآورد و مصلحت بینی و تجارت پیشگی را جایگزین عشق ماندن از سرنوشت کونتین به داد و ستد رومی

هاي اي است که ارزشکند در واقع جیسن نمونه بارز انسان معاصر در جامعههاي انسانی میو ارزشهاي انسانی کرده است.تجاري را جایگزین ارزش

با تصویر زوال دودمانی اشرافی ـ سروکار داریم. زوالی که از یاهوخشم و ههم مانند شازده احتجابدر شود. ولی تفاوت در این است که حتی در گذشته شازده، نقطه روشنی وجود گذشته تا به حال کشیده می

ندارد. هرچه هست، قتل و ظلم و تجاوز است. به رغم تمامی تالش شازده در محو گذشته، به رغم آن اي از خون اجدادي را به ارث نبرده، عاقبت زیر بارگذشته از پا در النساء قطرهفخرکه شازده به قول

آید. با این حال دو مورد در زندگی شازده وجود دارد که یکی ـ بادبادك هوا کردن ـ به دوران میگردد.کودکی و معصومیت برمی

نکه تصاویر مورد نظر فاکنر مانند و دوم تصاویر هستند که صالح حسینی بر آن تأکید می کند. ایکه مظهر پاکی و پاك کنندگی است با مرگ مالزمه دارد. آنجا که هنگام مرگ مادر بزرگ، » آب«

که به لحاظ مفاهیم استعاري و رمزي در پیوند با آب » آتش«کنند، یا هاي خانواده میان نهر بازي میبچهسوزاند و کونتین آن را با نور ست، دستش را میاست. آتش عالوه بر آن که براي بنجی لذت بخش ا

شود. دهد! هنگام مرگ کونتین و همین طور در صحنه تغییر نام بنجی، آتش ظاهر میخورشید پیوند مییابند. تصاویري چون گل مفهوم مرگ که در ارتباط با آب و آتش است با مفهوم (جنسیت) هم رابطه می

هاي دیگر که وي همگی این تصاویر را با خورد و اشارهو بلوغ گره مییاس و تاتوره نیز با مفاهیم مرگ در شازده احتجاب را به عنوان نمونه این » کالسکه«بیند و از همین رو تصویر مرگ در ارتباط می

آید، جایی است که مراد، کالسکه چیگزیند. بار نخست که از کالسکه سخن به میان میهمخوانی برمیها روي آسفالت یخ زده از کشد و با لغزیدن سم اسبها را میسرچهار راه مهار اسبشازده احتجاب،

، داللت بر این دارد که در زمان شازده اوضاع عوض شده و افتد و چالق می شود. آسفالتکالسکه میهاي شن ریزي و سنگ فرش را گرفته است و همین نکته به نوبه خود هاي آسفالته جاي راهخیابان

رود ولی در باطن چی هم در واقع از بین میادي نابودي کالسکه است. با از بین رفتن کالسکه، کالسکهمندهد و مراد هم قاصد آیند. کالسکه جاي خود را به صندلی چرخدار میهر دو به هیئت دیگري درمی

Page 46: Literary Criticism Based on the Social Psychology

[email protected]@gmail.com

٤٦

شود.مرگ خانواده احتجاب مینوشت دودمان احتجاب. مراد نه تنها خبر شود از گردش چرخ سرکه مظهري می» صندلی چرخدار«یا

دهد. دهد، بلکه دست آخر خبر مرگ او را هم به خودش میمرگ تمام اعضاي خانواده را به شازده میها پایین دهد و حسنی مراد را با صندلی چرخدارش از پلههمین که مراد خبر مگر شازده را به او می

هایی که به اش نشسته، در ذهن خویش از پلهراحتیبرد، شازده هم همان طور که روي صندلی میرود. بنابراین صندلی راحتی شازده هم به نحوي شود، پایین میهاي نمور و سردابه زمهریر ختم میدهلیز

شود. تصویر کالسکه، در ارتباط با مرگ، براي دومین و یابد و تصور مکرري از آن میبا کالسکه پیوند میشود.سیزدهم از بخش نخست ظاهر میآخرین بار در صحنه

هاي پدر بزرگ و مادربزرگ و پدر است.در این صحنه، کالسکه حامل نعشاست و صالح حسینی معتقد است که این تصویر پیوند تنگاتنگی با آب » چشم«تصویر دیگر

بیند به یقین تصور مرگ کند، چیزي که میاي که منیره خاتون به آب دستک نگاه میدارد. در صحنهتواند آن را ببیند. چون وقتی شازده احتجاب دودمان احتجاب است، تصویري که تنها منیره خاتون می

شکند و دارد و میآید و موج برمیبیند به جز صورت منیره خاتون که کش میکند، چیزي نمینگاه میخرد، آب هاي بلند میاي با دیواروشد و خانهفرشود. هنگامی که شازده خانه اجدادي را میتکه تکه می

هاي درون آب یک دهد که به دلیل تازه نشدن سبز است و ماهیدستک جاي خود را به آب حوض میشود هایی را بین کدي و فخرالنساء قایل میهم با اینکه تفاوت» شخصیت«میرند. از نظر گاه به یک می

ترسناك بودن هر «داند و عامل دیگر چنین شباهتی را ك میآن دو را عامل اشترا» کابوس ذهنی«ولی هاي دیگر هستند. در مورد شخصیت» مرگ«داند و اینکه هردو مظهر می» Le femme Fetal«دو زن

کدي، بنجی، کونتین، جیسن، دوشیزه کونتین، آقا و خانم «گوید: پردازد و میاي گذرا میتنها به اشارهالنساء، فخري و معادل جد کبیر، شازده بزرگ، شازده احتجاب، فخرهیاهوخشم وکامپسن و دیلسی در

»مراد هستند.حال که به نقاط برجسته تطبیق از نظر صالح حسینی اشاره کردیم، خوب است ابتدا نظر دکتر بهرام

ت مقدادي را در این فقره جویا شویم. او که در خلوت خود همچنان سرگرم مطالعه و تحقیق وپژوهش اسدر بررسی تطبیقی شازده احتجاب گلشیري و خشم و هیاهوي «گوید: در مورد این موضوع با صراحت می

زند، در صورتی که موضوع جایی حرف میفاکنر هیچ شباهتی وجود ندارد. خشم و هیاهو از یک جابهتصنعی رسد پیدا کردن چنین شباهتی شازده احتجاب خودکامگی و خشونت در آن فضاست. به نظر می

»است.صادق هدایت جزو بوف کوردهد، این اثر را در کنار مقدادي در تحلیلی که خود از فاکنر ارایه می

کند: انگارد و دالیل خود را در بررسی تطبیقی این دو داستان به شرح زیر عنوان میادبیات عاشقانه میاست و » با اندام اثیري باریک و مه آلود«ري بینیم که عاشق دختگوینده داستان را میبوف کورما در «

Page 47: Literary Criticism Based on the Social Psychology

[email protected]@gmail.com

٤٧

ورزد. در هر دو قصه قهرمانان کوشش بینیم که به کدي عشق میکونتین را میخشم و هیاهودر کنند، معشوق خود را در همان حالت معصومیت و پاکی نگاه دارند چنان که در بوف کور، گوینده می

کند، چون در حال پوسیدگی ه روي کاغذ نقاشی میهاي دخترك را کدهد چگونه چشمداستان شر میخواهد نگاه دارد معصومیتی برد. آنچه که او میکند و با خود به گورستان میبیندش، قطعه قطعه میمی

خواهد بینیم با نقاشی کردن و یا به عبارت دیگر با هنرش که همان نویسندگی باشد، میاست که میگل نیلوفر به کار گرفته و بوف کوره شاهد پرپرشدن دو گل هستیم. در پایدار نگاه دارد. در هر دو قص

در خشم و هیاهو به جاي گل نیلوفر، گل یاس به کار برده شده است. در اینجا گل یاس مظهر پاکی و آورد.و تجربه یافتن او را به خاطر می» کد«معصومیت نیست بل بوي تند و مست کننده آن بلوغ

در خشم و هیاهو مقایسه کرد. » کونتین«توان با شخصیت را میبوف کورداستان شخصیت راويتوانند بپذیرند. چون زندگی هایی هستند در جست و جوي کمال تا جایی که زندگی را نمیهر دو آدم

کامل نیست. کونتین برخالف برادر دیگرش جیسن، شخصیتی است رمانتیک در یک جامعه غیر هایش تغییر کرده و تکنولوژي شود. کونتین در جامعه آمریکایی که حاال ارزشمیرومانیتک که درك ن

کند و بیند و به نوعی اهل ادبیات را در آن نابود شده تصور میدر آن وارد شده، براي خود جایی نمیخواهد ذهنیت کند وي تشنه زیبایی مطلق همراه با معصومیت است و میبینیم خودکشی میچنان که می

یژه خود را به دنیا تحمیل کند. این کمال گرایی کونتین باعث نابودي اش می شود را در قهرمان وکنیم و در هر دو اینها این کمال گرایی که همان نقاش جلد قلمدان باشد مشاهده میبوف کورداستان

خشم است، هاي موجود در این دو قصه مقدادي معتقد شود. از نظر شباهتبه صورت وسواسی دیده میهاي جایی اجتماعی و اقتصادي دو کشور است و در هردو قصه شاهدیم که شخصیتبیانگر جابهو هیاهو

جایی در جامعه و دو ارزش اصلی در سوگ اضمحالل یک نظام و پدید آمدن نظامی دیگر و جابهلند. اما صالح به شعر هر دو منتقد متفق القوخشم و هیاهوالبته در مورد نزدیک بودن » اندنشسته

.بوف کورکند و مقدادي با بررسی میشازده احتجابحسینی آن را در ارتباط با شود، منتقد به هر تقدیر آنچه پر واضح است شناخت هر اثر ادبی به حد کمال است که باعث می

ا عیبی ندارد بلکه هاي دیگر آن را در ادبیات دیگر نقاط جهان بررسی کند و این کار نه تنهبتواند سویهآید. اما باید دید ما تا چه اندازه به دنیاي نشانه براي جامعه منتقدین کشورمان حسن هم به حساب می

یابیم. این کار علی رغم بداعت خود، براي ایم که بتوانیم تطبیقی با مولف دیگر را دربردهشناسی مولف پیت. چون در شرایطی که دچار بحران نقد هستیم، جامعه نوپاي ادبیات داستانی ایران یک خطر هم هس

هایی باید با وسواس بیشتري همراه باشد. در غیر این صورت باید منتقدي باشد که نقدي چنین بررسیها بنویسد و خود او هم باز مورد نقد قرار گیرد.بر این نقد

هایی خواهیم داشت ویلدراین صورت پرسشی دیگر پیش روي ماهست و آن اینکه آن وقت ما تاها را این طور پاسخ دهیم. مگر ناخود آگاه امري پذیرند. بگذارید این پرسشکه هیچ گاه پایانی نمی

Page 48: Literary Criticism Based on the Social Psychology

[email protected]@gmail.com

٤٨

تر بنگریم تواند گنجاند؟ و اگر کمی گستردهمحدود است و یا آن را در چارچوبی مشخص و معین میبه وجدان ناخودآگاه انسان که فروید کاشف را دریابیم. آنجا که یونگ» ناخودآگاه همگانی« باید اصطالح

آن بود، بعد دیگري افزود و آن را به ما شناساند.هنرمند وجود دارد، » ناخودآگاه همگانی« اگر معتقد به این باشیم که انگیزه آفرینش هنري در

هاي مختلف مانهاي مشابه در آثار هنري افراد مختلف و در جوامع مختلف در زبنابراین باید مضمونهایی چون رشته» همین اصل صادق نیست.«پیدا شود. در زمینه ادبیات هم به قول دکتر مقدادي

دهد. به ادبیات نباید به عنوان نادیدنی، ادبیات یک ملت یا قوم را به ادبیات ملت یا قوم دیگر پیوند میمترجمان) نگریست، بل باید آن را هاي فردفرد شعرا و نویسندگان (و حتی منتقدان وگلچینی از نوشته

هاي مردم یک قاره یا هاي همگانی یک اجتماع و حتی در سطح جهانی منعکس کننده اندیشهزاده اندیشهبینیم. اما باید دید تا چه حد هایی متفاوت از یک اثر میتمام جهان دانست. پس پربیراه نیست که تاویل

« یک است؟ و پاسخ آن به نظر من تنها در یک جا نهفته است، در ها به حقیقت نزدها و تاویلاین تفسیر».ناخودآگاه همگانی