002 breaking templates-of_the_mind_1
Transcript of 002 breaking templates-of_the_mind_1
و مشکالتجهانشما
دیگر دیدگاهی از
کوتاه داستانیجالب ولی صفحه بعد
دختر کار، ازسر برگشت در 3پدریخانه به کودک مهد از را خود ساله
. بود آورده
پدر لباسکار آوردن در پسازو کرد خواندن روزنامه به شروع
پرسیدن سوال به شروع بچه دخترصفحه بعد
برای • لباس آوردن در از پس روزنامه درخانه خبرهای آرامش در خواست می اوبخواند را
: رنگیه؟ چه آسمون بابا کوچولو دخترآبی: پدر
: هم قرمز بابا ولی کوچولو دخترهست!
. نیست: نه پدر : خودم هستمن چرا کوچولو دختر
. میشه قرمز آسمون که دیدم عصرهاصفحه بعد
هم درستهپدر: قرمز آسمون. باشه میتونه
: نه؟ هستمگه هم زرد بچه دختر. باشه: هم زرد نمیکنم فکر پدر : دستو که ولیصبح بچه دختر
که دیدم شستم را صورتم. است زرد آسمون
صفحه بعد
بازی: عروسکهات با خوای نمی تو پدرروزنامهام هم من تا کن بازی برو کنی؟
. بخونم را : بابا باشه بچه دختر
باز بچه دختر بعد لحظهای چند Dولیمانند سواالت از انبوهی با برمیگرددمیره مامان چرا است؟ رنگی چه دریا
و ..... ؟ نمیخوابه عروسکم چرا بابا کار؟
صفحه بعد
میگیرد تصمیم پدرسرگرم نحوی به را بچه دختر
ساعت نیم حداقل تا کند . باشد داشته آزاد وقت
یک ذهنشرسید به فکریتبلیغات برای شرکت
برگ بزرگی به عکسیبه زمین کره از روزنامه
روزنامه در شده باز صورت. بود کرده چاپ
صفحه بعد
را روزنامه برگ پدربه را آن 50کند
پارهها و پاره قسمت. کرد مخلوط هم را
صفحه بعد
به: میخواهی اگر دخترم ببین پدرتکههای این اول باید دهم جواب سواالتتشکل تا کنی هم سر و بگیری را روزنامه
. درستشود اول مثل زمین کره : گفت و کرد نگاه پدر به تعجب با بچه دختر
اونو من اگه بدید قول هم شما ولی باشه! خوب نخونی روزنامه دیگه کردم درست
بابا: برو برم خوبم دختر قربون باشه پدر
صفحه بعد
تا که اندیشید وپدر رفت دختر. بود خواهد دخترشسرگرم ساعتها
10. بازگشت بچه دختر بعد دقیقه : بازی بیا حاال شد تمام بابا بچه دختر
ببینم: شد؟ تمام پدربود شده درست دنیا کرد نگاهی پدر : کمکت مامان نکنه پرسید تعجب با
کرد؟! : نیومده هنوز که مامان نه بچه دختر
صفحه بعد
دیدی؟: جغرافی کتاب رو از پدر : چیه؟ دیگه جغرافی جغ جغ بچه دختر
که او میگوید دخترشراست اندیشید پدر. نمیداند چیزی جغرافی از
را: دنیا سرعت این با پسچگونه پدرکردی؟ درست
: من نکردم درست را دنیا من بچه دخترپشتصفحه که عکسآدمی فقط
دنیا کردم درست را بود ایستاده روزنامه. شد خودشدرست
صفحه بعد
داستان یک تنها و واقعیاینبود ساده
کنید باور امامسایل مشکالتو از بسیاریسادهای بسیار راهکارهای
را نگاهتان است کافی دارند. عوضکنید
صفحه بعد
میخواهد دلتان که هرطور را دنیاشرطی به کنید درست میتوانیدپشتآن که انسانهایی ابتدا که
کنید درست را ایستادهاندو
به هنگامی تنها خودت دنیای برایاز که آرزوهایتخواهیرسیدبرای را خود و کنی شروع خود
بسازی .آرزوهایتصفحه بعد
نمیماند ما منتظر آیندهآینده منتظر هم من بنابراین
از را آیندهام من بلکه نمینشینمآن آینده در تا مینویسم امروزشادی با آرامشیهمراه با را
بخوانم!!
پایان